روغن

/rowqan/

    embrocation
    lubricant
    unction
    ointment
    oil
    ghee
    fat

فارسی به انگلیسی

روغن امیخته با بلسان
chrism

روغن بادام
almond oil

روغن بزرک
linseed oil

روغن بلسان
baim oil

روغن بید انجیر
castor - oil

روغن تربانتین
turpentine

روغن ترمز
brake-fluid

روغن تلخ
mustard oil

روغن ثابت
fixed oil

روغن جلا
varnish

روغن جلا زدن
varnish

روغن چرم
dubbin

روغن چکان
oilcan

روغن خاکستری
grey unguent, mercurial unguent

روغن خوک
lard

روغن دار
fat

روغن داغ کردن
deep-fry

روغن داغ کن
saucepan, (sauce)pan, casserole

روغن دان
oil-can, lubricator, oilcan, oil-cruet

روغن دنبه
grease

مترادف ها

butter (اسم)
کره، روغن، روغن زرد، کره مالیدن روی

unction (اسم)
نرمی، روغن مالی، تدهین، مرهم، روغن، چرب زبانی، مرهم گذاری، حظ، لینت، پربرکتی، تلذذ

ointment (اسم)
مرهم، روغن، پماد

grease (اسم)
چاپلوسی، روغن، مداهنه، چربی، گریس، روغن اتومبیل

unguent (اسم)
مرهم، خمیر، روغن

oil (اسم)
مرهم، روغن، چربی، نفت، مواد نفتی، رنگ روغنی، نقاشی با رنگ روغنی

lubricant (اسم)
روغن، چرب کننده

ghee (اسم)
روغن، کره اب کرده

پیشنهاد کاربران

واژه روغن
معادل ابجد 1256
تعداد حروف 4
تلفظ ro[w]qan
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: rōvn, rōyn]
مختصات ( رُ غَ ) [ په . ] ( اِ. )
آواشناسی rowqan
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
روغن در زبان فاخر لکی روًین گفته میشه
گریس
نان یارو توی روغن بود=اصطلاح
به المانی روغن میشود ( ( �l ) ) و به زبان لکی هم میشود ( ( رین ) )
روغن از دو بخش تشکیل شده است بخش اول رو به معنی روان شده جاری شده است و بخش دو در اصل غنگ است و غنگ دسته چوبی و محور چوبی آسیاب است . پس روغن به معنی مایعی است که از چوب آسیاب روان میشود.
دهن، سمن، په، زیت، چربی، مرهم، پیه
روغن: گِند به معنای تکه گوشت یا دنبه کوچک و دایره شکل می باشد چنانکه در لری به عدس بخاطر شکل مدورش گِندی گفت اند و روغن نیز تحریف رو گِند به معنای مایعی که در اثر حرارت دادن از روی گند یا دنبه می گیرند.
زَیت _جمع=زُیوت

بپرس