روغن و رُوقِن است که به پنداشت ودریافت روان و آبکی و سفت و روچ باشد. و روچیده.
واژه روغن
معادل ابجد 1256
تعداد حروف 4
تلفظ ro[w]qan
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: rōvn, rōyn]
مختصات ( رُ غَ ) [ په . ] ( اِ. )
آواشناسی rowqan
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
روغن در زبان فاخر لکی روًین گفته میشه
گریس
نان یارو توی روغن بود=اصطلاح
به المانی روغن میشود ( ( �l ) ) و به زبان لکی هم میشود ( ( رین ) )
روغن از دو بخش تشکیل شده است بخش اول رو به معنی روان شده جاری شده است و بخش دو در اصل غنگ است و غنگ دسته چوبی و محور چوبی آسیاب است . پس روغن به معنی مایعی است که از چوب آسیاب روان میشود.
دهن، سمن، په، زیت، چربی، مرهم، پیه
روغن: گِند به معنای تکه گوشت یا دنبه کوچک و دایره شکل می باشد چنانکه در لری به عدس بخاطر شکل مدورش گِندی گفت اند و روغن نیز تحریف رو گِند به معنای مایعی که در اثر حرارت دادن از روی گند یا دنبه می گیرند.
زَیت _جمع=زُیوت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)