ضیاگستر. [ گ ُ ت َ ] ( نف مرکب ) ضیاپاش . روشنائی بخش . ( آنندراج ) :گاه چون اشکال اقلیدس سر اندر سر شودگاه چون خورشید رخشنده ضیاگستر شود. فرخی . ظل ّ طوبی است بر آنکس که ضیاگستر شدآفتاب ِ شرف و حشمت و سلطان شرف . سوزنی .سایه شکن. [ ی َ / ی ِ ش ِ ک َ ] ( نف مرکب ) شکننده مذهب ظلمت یعنی کفر و زندقه. ( برهان ) ( آنندراج ) ( شرفنامه ) . || روشن کننده. ( برهان ) ( آنندراج ) ( شرفنامه ) :سایه پرستی چو کنی همچو باغسایه شکن باش چو نور چراغ. نظامی.سقالilluminating+ عکس و لینک