نیر
تاب ، تابش
ضو ( املاء صحیح آن "ضَوْءْ" )
نور، پرتو، فروز، شعله، ضیا، فروغ و. . .
سراج، چراغ، مشعل ،
مداد، مرکب
نورپردازی
بچه کسی با روشنایی میتونه یه جمله کامل و زیبا بگه برا کلاس هفتم
فروزش. [ ف ُ زِ ] ( اِمص ) فروز. روشنی :
ز قیصر بپرسید و پوزش گرفت
بر آن رومیان بر فروزش گرفت.
فردوسی.
چو از تاج دارا فروزش گرفت
همای اندر آن کار پوزش گرفت.
فردوسی.
درخشندگی . . . . . . . .
طلعت
روشنی، فروغ، نور، ضیا، سنا
روشنایی:
دکتر کزازی در مورد واژه ی روشنایی می نویسد : ( ( روشنایی در پهلوی روشنیه rōšnīh بوده است . ) )
( ( زمین را بلندی نبُد جایگاه ؛
یکی مرکزی تیره بود و سیاه
ستاره ، به سر بر، شگفتی نمود؛
... [مشاهده متن کامل]
به خاک اندرون، روشنائی فزود. ) )
توضیح بیت : زمین در آغاز ارجمندی و والایی نداشت کانون تیر فام و سیاه بود خورشید بر فراز آن شگفتی آفرید و خاک تیره و تار را روشنایی بخشید.
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 193 )
روشنایی نزدیک سحرگاه = گرگ و میش
نور
سو
ضو
ضیا
سنا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)