روزمرگی

/ruzmarregi/

    dailiness
    routine

پیشنهاد کاربران

روزمرگی یعنی به دنبال، فقط لذت های زندگی رفتن و عدم تلاش برای تغییر در خود و جامعه ، آنجایی که تو را به زحمت می اندازد. به فکر خود بودن و دیگری را ندیدن که باعث انجام کارها و اموری می شود که نه در زندگی خود شخص و نه دیگری تغییری ایجاد نمی کند .
روز مرگی یعنی ساختن آینده . خوشحالی حالا و خنده زیبا
روز مرگی یعنی بوسیدن پدر و حس خوب
زندگی تکراری
روزوارگی٭
بسته به کاربرد:
هر روزگی
یکنواختی
روزگذرانی
روزشماری
نزدیک به معنیِ ( به روز شماری افتادن )
روزمرگی به معنای معمول شدن کاریست، هر کاری که ما برای انجامش از اندیشه و خیال کمک نگیریم.
به نظر من واژه روز مرگی یعنی مرگ زمان یا به عبارت دیگر یعنی ظاهرا زنده ایم
یکنواختی ، تکراری
روزمرِگی : روزمرِگی به معنای تکرار کارهای روزمره به صورت یکنواخت و کسل کننده بدون هیچگونه تغییر و پیشرفتی است.
اگر حس کنیم، همه چیز سر جای خودش است و هیچ مسئله جدیدی در زندگی مان اتفاق نمی افتد و لازم نیست برای رسیدن به تعادل جدید فکر کنیم، دچار روزمرگی شده ایم.
خسته کننده
روز بعلاوه مرگی: یعنی روزهایی که مانند مرگه و ما هیچ هیجانی نداریم و عین مردن میماند
تکرار کارهای روزمـــرّه و روتین بصورت یکنواخت و کسالت آور بدون هیچگونه تنوع و تغییری. معادل انگلیسی آن routineness است.
به سختی زندگی کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس