شبح، روح، ظاهر فریبنده، تصویر ذهنی، حاصل خیال و وهم، تصور خام
phantasma(اسم)
خیال، شبح، روح، چشم بندی
spunkie(اسم)
روح، بارقه، جرقه اتش
umbra(اسم)
شبح، روح، سایه، نقطه تاریک
wraith(اسم)
خیال، شبح، روح، روح مرده کمی قبل یا پس از مرگ
پیشنهاد کاربران
رُوح:أرواح:از فعل راح - چون روح وارد بدن فیزیکی ( ماده - جسم ) میشه در زمان تشکیل "مُضغة" وخارج میشه در فوت هست وباقی نمی ماند. =کنایه از عدم بقاء در جسد =راحلة غیر باقیة - کنایه از سُبکی ( خفیف ) ... [مشاهده متن کامل]
یَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَ مَا أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا تراویح رَوح ریاح . . . به فعل راح رجوع شود. با هیچ واژه اعجمی ارتباطی ندارد وکاملاً عربی. نه راخ نه بیخ نه راه نه رود نه روان نه دیوان نه . . . البته ادامه دارد. . .
واژه روح یا روه ایلامی هست لینک ویدئو پایین در منبع می فرستم حرف ح در قدم در فارسی نبود و عربی است دوستان عزیز منبع. کتاب فرهنگ واژه های اوستا لینک پایین می گذارم لینک واژه روح یک ویدئو که درپایین منبع می گذارم لینک واژه روح یک ویدئو که درپایین منبع می گذارم ... [مشاهده متن کامل]
طی سال های ۱۳۸۶ تا ۱۳۸۸ در دانشگاه شهرکرد پژوهشی توسط سورنا فیروزی بر روی نمونه های استخوانی و دندانی از هفت تپه، چغامیش، دزفول و شوش و گورهای باستانی از دوران ایلام میانه در هزارهٔ دوم پیش از میلاد یعنی چهار هزار سال پیش انجام گرفت. در این پژوهش، نشانگرهای ژنتیکی شاخص مردمان آریایی مورد جستجو و بررسی قرار گرفت. در هر سه نمونهٔ دزفول و در سه مورد از پنج مورد نمونه های ایلامیان هفت تپه و نیز در یک نمونه از سیلکی ها با دیرینگی ۶٬۰۰۰ سال، نشانگرهای ژنتیکی شاخص مردم آریایی مشاهده شد. قرابتی میان این نمونه ها با نمونه های اشکانی محوطهٔ ولیران دماوند و همچنین چند نمونه از ارگ بم نیز دیده شد. یکسان بودن تبار ایلامیان و پارسیان پژوهشگر ﺍﺭﺟﻤﻨﺪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺳﻮﺭﻧﺎ ﻓﯿﺮﻭﺯﯼ ﺩﺭ ﮐﻨﮑﺎﺵ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﻧﻤﻮﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻧﯽ ﺑﺮ ﺟﺎﯼ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﺯ 3500 ﺗﺎ 6000 ﺳﺎﻟﻪ ﺩﺭ ﺗﭙﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﺎﺳﺘﺎﻧﯽ ﻭ ﮔﻮﺭﻫﺎﯼ ﺑﺎﺳﺘﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺎﻭﺭﺩﻫﺎﯾﯽ ﺍﺭﺯﺷﻤﻨﺪ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﯾﮑﺴﺎﻥ ﺑﻮﺩﻥ ﺗﺒﺎﺭ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﺎ ﺗﻤﺪﻥ ﺍﯾﻼﻡ ﺩﺳﺖ ﯾﺎﻓﺖ. ﺩﺭ ﺣﺪ ﻓﺎﺻﻞ ﺳﺎﻟﻬﺎﯼ 1386 ﺗﺎ 1388 ﺧﻮﺭﺷﯿﺪﯼ ﻭ ﺩﺭ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺷﻬﺮﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﻧﮕﺮﺵ ﮊﻧﺘﯿﮑﯽ ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﺁﺯﻣﺎﯾﺶ ﻫﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﺳﻮﯼ او ﺍﻧﺠﺎﻡ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ . ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﺑﺮﺭﺳﯽ ﻫﺎﯼ ﮊﻧﺘﯿﮑﯽ ، ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ 8 ﻧﻤﻮﻧﻪ ﺍﯾﻼﻣﯽ ( ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﺩﻭ ﻧﺎﺣﯿﻪ ﻫﻔﺖ ﺗﭙﻪ ﺷﻮﺵ ﻭ ﺩﺯﻓﻮﻝ ﺑﺎ ﻗﺪﻣﺖ ﻫﺎﯼ 1500 ﺗﺎ 2000 ﭖ . ﻡ ) ﺻﻮﺭﺕ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﺎﺭﮐﺮﻫﺎﯼ ﭘﺪﺭﯼ ﺷﺎﺧﺺ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺁﺭﯾﺎﯾﯽ ﻣﻮﺭﺩ ﺟﺴﺘﺠﻮ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺖ . ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﭘﮋﻭﻫﺶ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﻭﺳﻌﺖ ﺑﻮﻡ ﻧﮕﺎﺭﺍﻧﻪ ( ﺟﻐﺮﺍﻓﯿﺎﯾﯽ ) ﻭ ﻧﯿﺰ ﺷﻤﺎﺭ ﻧﻤﻮﻧﻪ ( 17 ﻧﻤﻮﻧﻪ ) ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﭘﮋﻭﻫﺶ ﻫﺎﯼ ﻣﺮﺑﻮﻃﻪُ ﺟﻬﺎﻥ ﻭ ﻧﯿﺰ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺗﺒﺎﺭ ﺷﻨﺎﺳﯽ ﺑﺎﺳﺘﺎﻧﯽ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺩﺭ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺑﻪ ﺷﻤﺎﺭ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ، ﻧﻤﻮﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻧﯽ ﻭ ﺩﻧﺪﺍﻧﯽ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﯾﺎﺩ ﺷﺪﻩ ﻣﻮﺭﺩ ﺁﺯﻣﺎﯾﺶ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻃﯽ ﺁﻥ، ﺩﺭ ﻫﺮ ﺳﻪ ﻧﻤﻮﻧﻪ ﺧﻮﺯﯼ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ﺩﺯﻓﻮﻝ، ﺩﺭ ﺳﻪ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﺯ ﭘﻨﺞ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﯾﻼﻣﯿﺎﻥ ﻫﻔﺖ ﺗﭙﻪ ﺑﺎ ﻗﺪﻣﺖ ﻫﺎﯼ ﭘﯿﺸﺘﺮ ﯾﺎﺩ ﺷﺪﻩ ﻭ ﻧﯿﺰ ﺩﺭ ﯾﮏ ﻧﻤﻮﻧﻪ ﺍﺯ ﺳﯿﻠﮑﯽ ﻫﺎ ﺑﺎ ﺩﯾﺮﯾﻨﮕﯽ 6000 ﺳﺎﻝ، ﻣﺎﺭﮐﺮ M17 ﻭ R1a ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﺷﺪ . ﻫﺎﭘﻠﻮ ﮔﺮﻭﻩ M17 ﺷﺎﺧﺼﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺻﺮﻓﺎ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺁﺭﯾﺎﯾﯽ ﯾﺎﻓﺖ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ . ﺑﻪ ﻃﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺗﻮﺯﯾﻊ ﻓﺮﺍﻭﺍﻧﯽ ﺁﻥ ﺩﺭ ﺟﻤﻌﯿﺖ ﻫﺎﯼ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺩﺳﺘﻪ ﻧﮋﺍﺩﯼ ﯾﺎﺩ ﺷﺪﻩ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺯﯾﺮ ﯾﺎﻓﺖ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ : ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﺍﺯ P ﺩﺭ ﻣﻨﺎﻃﻖ ﺧﺎﻭﺭﯼ ﺗﺎ ﺩﺭ ﻣﻨﺎﻃﻖ ﻏﺮﺑﯽ ﺍﯾﺮﺍﻥ، ﺍﺳﻼﻭﻫﺎﯼ ﺭﻭﺱ G ، ﺍﺳﻼ ﻭﻫﺎﯼ ﺍﻭﮐﺮﺍﯾﻦ T ، ﮐﺮﻭﺍﺕ ﻫﺎ ) ، ﮊﺭﻣﻦ ﻫﺎﯼ ﺍﺳﮑﺎﻧﺪﯾﻨﺎﻭﯾﺎﯾﯽ ﺩﺭ ﻧﺮﻭﮊ ( ، ﮊﺭﻣﻦ ﻫﺎﯼ ﺍﺗﺮﯾﺶ & ، ﮊﺭﻣﻦ ﻫﺎﯼ ﺁﻟﻤﺎﻥ ﻭ . . . ﻫﻢ ﺭﺩﻩ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﺭﮐﺮ ﯾﻌﻨﯽ R1b ﻧﯿﺰ ﺩﺭ ﺟﻤﻌﯿﺖ ﻫﺎﯼ ﻫﻨﺪ ﻭ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ – ﺍﺭﻭﭘﺎﯾﯽ ﻏﺮﺑﯽ ﭼﻮﻥ ﮊﺭﻣﻦ ﻫﺎﯼ ﺁﻟﻤﺎﻥ ﺑﺎ ﻓﺮﺍﻭﺍﻧﯽ E ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺭﺍﯾﺞ ﺍﺳﺖ . ﺍﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﺷﺎﺧﺺ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﮔﺮﻭﻩ ﻫﺎﯼ ﺳﺎﻣﯽ ﭼﻮﻥ ﻋﺒﺮﯾﺎﻥ ﻭ ﻧﯿﺰ ﺳﺎﯾﺮ ﮔﺮﻭﻩ ﻫﺎﯼ ﻧﮋﺍﺩﯼ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻣﺼﺮﯾﺎﻥ ﻭ ﺯﺭﺩﭘﻮﺳﺘﺎﻥ ﺩﯾﺪﻩ ﻧﻤﯿﺸﻮﺩ . ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺗﯽ ﻣﺎﺭﮐﺮ ﯾﺎﺩ ﺷﺪﻩ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﺪ ﺩﺭ ﺧﻮﺯﯾﺎﻥ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ﮐﻪ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺍﺩﻋﺎ ﺷﺪﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺭﻭﻧﺶ ﻭ ﻭﺭﻭﺩ ﺁﺭﯾﺎﯾﯽ ﻫﺎ ﺑﻪ ﻓﻼﺕ ﺍﯾﺮﺍﻥ، ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﺯﻧﺪﮔﺎﻧﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﺩﯾﺪﻩ ﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﮐﻬﻦ ﻫﻢ ﺗﺒﺎﺭ ﺑﺎ ﺳﺎﯾﺮ ﺗﯿﺮﻩ ﻫﺎﯼ ﺁﺭﯾﺎﯾﯽ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﯾﻌﻨﯽ ﭘﺎﺭﺗﯽ ﻫﺎ، ﭘﺎﺭﺳﯿﺎﻥ، ﮐﺮﺩﻫﺎ، ﺁﺫﺭﯼ ﻫﺎ، ﺍﺭﻣﻨﯽ ﻫﺎ ﻭ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩﻩ ﺑﺎﺷﻨﺪ . ﺩﺭ ﻏﯿﺮ ﺍﯾﻦ ﺻﻮﺭﺕ، ﺑﻪ ﺳﺎﻥ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﻧﺎﺁﺭﯾﺎﯾﯽ، R1a ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺩﺭ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﯾﺪﻩ ﻣﯿﮕﺸﺖ . ﺍﻓﺰﻭﻥ ﺑﺮ ﻣﻄﺎﻟﺐ ﯾﺎﺩ ﺷﺪﻩ، ﻧﻤﻮﻧﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﭘﺎﺭﺗﯽ ﻫﺎﯼ ﻧﺎﺣﯿﻪ ﻭﻟﯿﺮﺍﻥ ﺩﻣﺎﻭﻧﺪ ﻭ ﻧﯿﺰ ﺳﺎﮐﻨﺎﻥ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﭘﺲ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ( ﺍﺳﻼﻣﯽ ) ﺑﻢ ﻧﯿﺰ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺁﺯﻣﺎﯾﺶ ﻣﻮﺭﺩ ﺑﺮﺭﺳﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻫﻢ ﺭﺍﺳﺘﺎ ﺑﺎ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻣﺎ، ﻭﺟﻮﺩ ﻫﺎﭘﻠﻮﮔﺮﻭﻩ R1a ﺩﺭ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﺎﯾﯿﺪ ﺷﺪ. با سپاس از استاد سورنا فیروزی ✍🏻https://t. me/KarnameGozashtegan هر کسی در این برنامه بخواهد به من و خانواده من توهین کنه بی ناموس و حرامزاده است و خود جد آباد هستند دوستان متاسفانه بعضی ها در این برنامه نه شخصیت ندارند نه شعور بخاطر از این واژه ها استفاده کردم بخشید دوستان محترم طی سال های ۱۳۸۶ تا ۱۳۸۸ در دانشگاه شهرکرد پژوهشی توسط سورنا فیروزی بر روی نمونه های استخوانی و دندانی از هفت تپه، چغامیش، دزفول و شوش و گورهای باستانی از دوران ایلام میانه در هزارهٔ دوم پیش از میلاد یعنی چهار هزار سال پیش انجام گرفت. در این پژوهش، نشانگرهای ژنتیکی شاخص مردمان آریایی مورد جستجو و بررسی قرار گرفت. در هر سه نمونهٔ دزفول و در سه مورد از پنج مورد نمونه های ایلامیان هفت تپه و نیز در یک نمونه از سیلکی ها با دیرینگی ۶٬۰۰۰ سال، نشانگرهای ژنتیکی شاخص مردم آریایی مشاهده شد. قرابتی میان این نمونه ها با نمونه های اشکانی محوطهٔ ولیران دماوند و همچنین چند نمونه از ارگ بم نیز دیده شد. یکسان بودن تبار ایلامیان و پارسیان پژوهشگر ﺍﺭﺟﻤﻨﺪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺳﻮﺭﻧﺎ ﻓﯿﺮﻭﺯﯼ ﺩﺭ ﮐﻨﮑﺎﺵ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﻧﻤﻮﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻧﯽ ﺑﺮ ﺟﺎﯼ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﺯ 3500 ﺗﺎ 6000 ﺳﺎﻟﻪ ﺩﺭ ﺗﭙﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﺎﺳﺘﺎﻧﯽ ﻭ ﮔﻮﺭﻫﺎﯼ ﺑﺎﺳﺘﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺎﻭﺭﺩﻫﺎﯾﯽ ﺍﺭﺯﺷﻤﻨﺪ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﯾﮑﺴﺎﻥ ﺑﻮﺩﻥ ﺗﺒﺎﺭ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﺎ ﺗﻤﺪﻥ ﺍﯾﻼﻡ ﺩﺳﺖ ﯾﺎﻓﺖ. ﺩﺭ ﺣﺪ ﻓﺎﺻﻞ ﺳﺎﻟﻬﺎﯼ 1386 ﺗﺎ 1388 ﺧﻮﺭﺷﯿﺪﯼ ﻭ ﺩﺭ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺷﻬﺮﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﻧﮕﺮﺵ ﮊﻧﺘﯿﮑﯽ ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﺁﺯﻣﺎﯾﺶ ﻫﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﺳﻮﯼ او ﺍﻧﺠﺎﻡ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ . ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﺑﺮﺭﺳﯽ ﻫﺎﯼ ﮊﻧﺘﯿﮑﯽ ، ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ 8 ﻧﻤﻮﻧﻪ ﺍﯾﻼﻣﯽ ( ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﺩﻭ ﻧﺎﺣﯿﻪ ﻫﻔﺖ ﺗﭙﻪ ﺷﻮﺵ ﻭ ﺩﺯﻓﻮﻝ ﺑﺎ ﻗﺪﻣﺖ ﻫﺎﯼ 1500 ﺗﺎ 2000 ﭖ . ﻡ ) ﺻﻮﺭﺕ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﺎﺭﮐﺮﻫﺎﯼ ﭘﺪﺭﯼ ﺷﺎﺧﺺ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺁﺭﯾﺎﯾﯽ ﻣﻮﺭﺩ ﺟﺴﺘﺠﻮ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺖ . ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﭘﮋﻭﻫﺶ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﻭﺳﻌﺖ ﺑﻮﻡ ﻧﮕﺎﺭﺍﻧﻪ ( ﺟﻐﺮﺍﻓﯿﺎﯾﯽ ) ﻭ ﻧﯿﺰ ﺷﻤﺎﺭ ﻧﻤﻮﻧﻪ ( 17 ﻧﻤﻮﻧﻪ ) ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﭘﮋﻭﻫﺶ ﻫﺎﯼ ﻣﺮﺑﻮﻃﻪُ ﺟﻬﺎﻥ ﻭ ﻧﯿﺰ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺗﺒﺎﺭ ﺷﻨﺎﺳﯽ ﺑﺎﺳﺘﺎﻧﯽ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺩﺭ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺑﻪ ﺷﻤﺎﺭ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ، ﻧﻤﻮﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻧﯽ ﻭ ﺩﻧﺪﺍﻧﯽ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﯾﺎﺩ ﺷﺪﻩ ﻣﻮﺭﺩ ﺁﺯﻣﺎﯾﺶ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻃﯽ ﺁﻥ، ﺩﺭ ﻫﺮ ﺳﻪ ﻧﻤﻮﻧﻪ ﺧﻮﺯﯼ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ﺩﺯﻓﻮﻝ، ﺩﺭ ﺳﻪ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﺯ ﭘﻨﺞ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﯾﻼﻣﯿﺎﻥ ﻫﻔﺖ ﺗﭙﻪ ﺑﺎ ﻗﺪﻣﺖ ﻫﺎﯼ ﭘﯿﺸﺘﺮ ﯾﺎﺩ ﺷﺪﻩ ﻭ ﻧﯿﺰ ﺩﺭ ﯾﮏ ﻧﻤﻮﻧﻪ ﺍﺯ ﺳﯿﻠﮑﯽ ﻫﺎ ﺑﺎ ﺩﯾﺮﯾﻨﮕﯽ 6000 ﺳﺎﻝ، ﻣﺎﺭﮐﺮ M17 ﻭ R1a ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﺷﺪ . ﻫﺎﭘﻠﻮ ﮔﺮﻭﻩ M17 ﺷﺎﺧﺼﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺻﺮﻓﺎ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺁﺭﯾﺎﯾﯽ ﯾﺎﻓﺖ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ . ﺑﻪ ﻃﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺗﻮﺯﯾﻊ ﻓﺮﺍﻭﺍﻧﯽ ﺁﻥ ﺩﺭ ﺟﻤﻌﯿﺖ ﻫﺎﯼ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺩﺳﺘﻪ ﻧﮋﺍﺩﯼ ﯾﺎﺩ ﺷﺪﻩ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺯﯾﺮ ﯾﺎﻓﺖ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ : ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﺍﺯ P ﺩﺭ ﻣﻨﺎﻃﻖ ﺧﺎﻭﺭﯼ ﺗﺎ ﺩﺭ ﻣﻨﺎﻃﻖ ﻏﺮﺑﯽ ﺍﯾﺮﺍﻥ، ﺍﺳﻼﻭﻫﺎﯼ ﺭﻭﺱ G ، ﺍﺳﻼ ﻭﻫﺎﯼ ﺍﻭﮐﺮﺍﯾﻦ T ، ﮐﺮﻭﺍﺕ ﻫﺎ ) ، ﮊﺭﻣﻦ ﻫﺎﯼ ﺍﺳﮑﺎﻧﺪﯾﻨﺎﻭﯾﺎﯾﯽ ﺩﺭ ﻧﺮﻭﮊ ( ، ﮊﺭﻣﻦ ﻫﺎﯼ ﺍﺗﺮﯾﺶ & ، ﮊﺭﻣﻦ ﻫﺎﯼ ﺁﻟﻤﺎﻥ ﻭ . . . ﻫﻢ ﺭﺩﻩ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﺭﮐﺮ ﯾﻌﻨﯽ R1b ﻧﯿﺰ ﺩﺭ ﺟﻤﻌﯿﺖ ﻫﺎﯼ ﻫﻨﺪ ﻭ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ – ﺍﺭﻭﭘﺎﯾﯽ ﻏﺮﺑﯽ ﭼﻮﻥ ﮊﺭﻣﻦ ﻫﺎﯼ ﺁﻟﻤﺎﻥ ﺑﺎ ﻓﺮﺍﻭﺍﻧﯽ E ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺭﺍﯾﺞ ﺍﺳﺖ . ﺍﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﺷﺎﺧﺺ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﮔﺮﻭﻩ ﻫﺎﯼ ﺳﺎﻣﯽ ﭼﻮﻥ ﻋﺒﺮﯾﺎﻥ ﻭ ﻧﯿﺰ ﺳﺎﯾﺮ ﮔﺮﻭﻩ ﻫﺎﯼ ﻧﮋﺍﺩﯼ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻣﺼﺮﯾﺎﻥ ﻭ ﺯﺭﺩﭘﻮﺳﺘﺎﻥ ﺩﯾﺪﻩ ﻧﻤﯿﺸﻮﺩ . ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺗﯽ ﻣﺎﺭﮐﺮ ﯾﺎﺩ ﺷﺪﻩ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﺪ ﺩﺭ ﺧﻮﺯﯾﺎﻥ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ﮐﻪ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺍﺩﻋﺎ ﺷﺪﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺭﻭﻧﺶ ﻭ ﻭﺭﻭﺩ ﺁﺭﯾﺎﯾﯽ ﻫﺎ ﺑﻪ ﻓﻼﺕ ﺍﯾﺮﺍﻥ، ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﺯﻧﺪﮔﺎﻧﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﺩﯾﺪﻩ ﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﮐﻬﻦ ﻫﻢ ﺗﺒﺎﺭ ﺑﺎ ﺳﺎﯾﺮ ﺗﯿﺮﻩ ﻫﺎﯼ ﺁﺭﯾﺎﯾﯽ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﯾﻌﻨﯽ ﭘﺎﺭﺗﯽ ﻫﺎ، ﭘﺎﺭﺳﯿﺎﻥ، ﮐﺮﺩﻫﺎ، ﺁﺫﺭﯼ ﻫﺎ، ﺍﺭﻣﻨﯽ ﻫﺎ ﻭ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩﻩ ﺑﺎﺷﻨﺪ . ﺩﺭ ﻏﯿﺮ ﺍﯾﻦ ﺻﻮﺭﺕ، ﺑﻪ ﺳﺎﻥ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﻧﺎﺁﺭﯾﺎﯾﯽ، R1a ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺩﺭ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﯾﺪﻩ ﻣﯿﮕﺸﺖ . ﺍﻓﺰﻭﻥ ﺑﺮ ﻣﻄﺎﻟﺐ ﯾﺎﺩ ﺷﺪﻩ، ﻧﻤﻮﻧﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﭘﺎﺭﺗﯽ ﻫﺎﯼ ﻧﺎﺣﯿﻪ ﻭﻟﯿﺮﺍﻥ ﺩﻣﺎﻭﻧﺪ ﻭ ﻧﯿﺰ ﺳﺎﮐﻨﺎﻥ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﭘﺲ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ( ﺍﺳﻼﻣﯽ ) ﺑﻢ ﻧﯿﺰ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺁﺯﻣﺎﯾﺶ ﻣﻮﺭﺩ ﺑﺮﺭﺳﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻫﻢ ﺭﺍﺳﺘﺎ ﺑﺎ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻣﺎ، ﻭﺟﻮﺩ ﻫﺎﭘﻠﻮﮔﺮﻭﻩ R1a ﺩﺭ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﺎﯾﯿﺪ ﺷﺪ. با سپاس از استاد سورنا فیروزی ✍🏻https://t. me/KarnameGozashtegan هر کسی در این برنامه بخواهد به من و خانواده من توهین کنه بی ناموس و حرامزاده است و خود جد آباد هستند دوستان متاسفانه بعضی ها در این برنامه نه شخصیت دارند نه شعور بخاطر از این واژه ها استفاده کردم بخشید دوستان محترم
روح یک وجود فراطبیعی مانند شبح، پری یا فرشته است که فراتر از ماده انگاشته می شود. در برخی باورهای مذهبی اعتقاد بر این است که روح انسان در واقع همان جان او است و پس از مرگِ پیکر انسان، ماندگار خواهد ماند. ... [مشاهده متن کامل]
از دیدگاه تاریخی، از روح در بند پایانی و پرآوازه کتاب اصول ریاضی فلسفه طبیعی آیزاک نیوتن همین گونه به سرشت «لطیف» در برابر سرشت «کثیف» ( زمخت ) نام برده می شود. روح یادگاری از دوران باستان است. در آن دوران انسان ها شناخت و دانش کمی دربارهٔ جهان پیرامون خود داشتند. برای نمونه گمان می کردند که آگاهی _که یکی از پایه های بنیادی رفتارهای ماست_ چون نادیدنی است، پس برپایه ریشه ای به جز خود طبیعت است ( متافیزیکی ) نه اینکه بر پایه میلیاردها میلیارد کنش و واکنش فیزیکی و شیمیایی که در یاخته های مغزی و عصبی ما و همچنین در گستره پیرامون ما پیوسته در کار است ( از روی شناخت کم، آگاهی را یک کل جدایی ناپذیر می دانستند که از طبیعت سرچشمه نمی گیرد ) . به زبانی دیگر مردمان باستان چون با زندگی پیشینیان خود و شیوه کارکرد جهان گرداگرد خود آشنا نمی شدند گمان می کردند که برای نمونه: سخن گفتن تنها در میان مردمان است پس باید خاستگاهی به جز طبیعت داشته باشد که روح نامیده می شود و چون ریشه های پدیدآورنده آن گویا با چشم دیده نمی شوند ( یا تا آن زمان ناشناخته بودند ) باید ریشه هایی فراطبیعی داشته باشند. امروزه دانش زیست شناسی و رفتارشناسی نشان داده اند که بسیاری از جانوران از زبان ویژه ای برای پیام رسانی به یکدیگر بهره می گیرند و زبان پدیده ای تنها ویژه ما مردمان نیست؛ گرچه چون مغز مردمان در برابر اندازه تن، بزرگتر از دیگر جانداران زمین است، به گونه ای باهوش ترین آن هاست که به او توانایی ساختن زبانی پیچیده و گسترده می دهد. از روی همین هوش سرشار، دامنه پیشرفت مردمان در شناسایی زیستگاه پیرامون خود و انباشته کردن داده های حسی و بررسی و شناسایی آن ها از دیگر جانداران زمینی بیشتر است. مردمان به یاری پندار و شناخت پیرامون و آزمایش اندیشه ها، ابزار ( که یکی از آن ها هم زبان است ) می سازند. با کاربرد این ابزارها زندگی برایشان ساده تر و شناخت جهان برایشان آسان تر می شود. مردمان ازناتوانی دور نیستند ولی با به یاد سپردن آزموده ها و دیدگاه های خود و در میان گذاشتن آن با دیگر همتایان خود توانسته اند فرمانروای سیاره زمین شوند.
روح در عربی دارای ریشه هندو اروپایی است. چنانچه در زبان پارسی واژه {رَوان} را داریم که در ارمنی به ریختِ {رو، اورو} ru/uru برابر {روح} در آمده است. روح در {عربی} هم برگرفته از همین است. واژه {رو/اورو} در ارمنی به ریختِ ուրու است. بِدرود!
نه تنها روح بلکه ماده هم به یک سهم مساوی با آن امر خدا می باشد و نه امر شیطان. ماده و روح نیم زوج های بنیادی همزاد و هم بازی و هم ارز همند. به زبان فنی میتوان این دو پدیده را به یک نوسانگر دو قطبی عظیم تشبیه نمود که در برگیرنده همه چیز و همه کس است و روان لایه درونی آن. قطبین این نوسانگر غیر قابل تفکیک یا جدائی از هم بلکه از قابلیت یا استعداد تبدیلات متقابل بهمدیگر برخوردارند. این تبدیلات متقابل همیشه به دو روش صورت می پذیرند یکی مستقیم و دیگری غیر مستقیم. به عنوان مثال پیدایش موجودات زنده نباتی و حیوانی و انسانی و افزایش و کاهش جمعیت آنها و انقراض انواع به روش غیر مستقیم و روش مستقیم همیشه در اولین لحظات وقوع مه بانگ های متوالی و انبساط نطفه داغ کیهانی به وقوع می پیوندد. روان همیشه بهمراه یکی از این دو قطب به نهایت وسعت و گسترش می رسد و قطب همزاد و همبازی مغلوب و ریشه کن نمیگردد بلکه در بطن قطب پیروز به شکل بذر قابل رشد باقی می ماند. هفت عالم یا دنیا به شکل آسمان ها و زمین های هفتگانه و هرآنچه که بین آنهاست در ظهورات متوالی همیشه پنج تا روحی روانی خواهند بود با بذر قابل رشد مادی و دوتا مادی روانی با بذر قابل رشد روحی. کلمه روح برای اولین بار به زبان عبری وارد ادبیات دنیا شده است. این واژه در زبان عبری با حروف لاتین به شکل های ruah و ruach با تلفظ های روآه و روآخ در اصل و ریشه از دو کلمه فارسی به شکل زیر ساخته شده اند : پسوند های آه و آخ به معنای دَم و پیشوند ru با تلفظ رو ریشه در مصدر روان بودن داشته به معنای رفت و بازگشت دَم یعنی نوسانات دَم و باز دم یا تنفس. در کتاب تَورا ( تورات ) در داستان خلق آدم و حوا، خدای قوم یهود یعنی یَهوَه پس از آفریدن کالبد آدم از ترکیب خاک و آب در باغ بهشت ( Gerten Eden با تلفظ گار تِن اِدِن به زبان آلمانی ) از نِفِس خود یعنی از تنفس یا دم و بازدم خود در دماغ یا بینی آدم زندگی بخشیده . در قرآن خدای قوم عرب یعنی الله پس از خلق بدن آدم، از روح خود در آن دمیده و به او حیات بخشیده. درست بهمین دلیل از دیدگاه دین قوم یهود تنفس خدا و در دین اسلام روح خدا منشاء حیات یا زندگی می باشند که با هم متفاوت اند. نکته مهم در این زمینه برای انسان امروز و آینده ( بخصوص ما ایرانیان ) اینست که منشاء زندگی نه تنفس می باشد و نه روح و نه روان بلکه بستر امن و ساکن و پیوسته و فراگیر زندگی بخش جان. جان فقط در زبان فارسی و زبان های همجوار یا همسایه و خویشاوند با زبان فارسی یافت می شود. لذا فلاسفه غرب از یونان باستان تاکنون مانند اندیشمندان و متفکرین دینی گاهی روح و گاهی روان را ریشه زندگی پنداشته اند. خلاصه اینکه ترکیب قدیمی به شکل معول و مرسوم ... [مشاهده متن کامل]
《بدن - روح - روان 》 حقیقت ندارد بلکه ترکیب زیر: ماده - روان - روح . به این معنا که خود جسم یا کالبد یا تن و یا بدن از خمیر مایه تثلیثی آفریده شده که سه جنبه آن همانطور که اشاره شد غیر قابل تفکیک یا جدائی از همند. نکته مهم تر اینکه عشق و زندگی انسانی ( منجمله نباتی و حیوانی ) می توانند از راه و به روش دیگری هم از جاودانگی برخوردار باشند در مقایسه با راه و روش های پیشنهاد شده توسط پیشینیان از قبیل گردش روان یا تناسخ ، قبض یا جدایی روح از کالبد به اصطلاح مادی ، پریدن جان از قفس تنگ خاکی ، مهاجرت روان بین عالم ایده ها یا ماوراء طبیعت و عالم محسوسات یا طبیعت افلاطونی.
روح واژه ای عربی بوده که با واژه �روخا� در زبان آرامی و به معنای نفس و نسیم و بوی خوش هم ریشه می باشد.
تعریف روح مساله ای پیچیده است روح بینهایت است روح مانند ماورایی در وجود جسم جاری است روح یک واژه مقدس است من هیچ وقت دلم نمیخواهد درجایی باشم که روح کسی از جسمش جدا میشود نه اینکه از روح ترس دارم با تمام ... [مشاهده متن کامل]
روحم احساس میکنم لحظه جدا شدن روح لحظه ای مقدس است پدر من وقتی لحظه های آخر نفسش رو میکشیداحساس کردم سقف بر سرم خراب شدچشمانم تار شد حضور کامل ملک و الموت را با تمام وجودم حس میکردم من طاقت نداشتم در آنجا باشم گوش هایم را گرفته بودم. و اتاق ها را می گشتم و آه ناله میکردم چون نمی خواستم واقعیت فراق پدرم را باور کنم البته من دچار حمله هراس هستم این حس را در دوره شیمی درمانی هم تجربه کردم پیرزنی که کنار تختم، بود لحظه آخر حیات بودتمام همراهان بیماران را به بیرون هدایت کردند و دکتر ها و پرستار ها در حال احیای پیرزن بودند من مدتی سرم راکشیدم ولی صدای دستگاه احیا را شنیدم حس کردم که بیمار برگشتنی نیست واز تخت پایین آمدم گوشهایم را گرفته وبه بیرون بخش دویدم احساس میکردم در آن لحظه های آخر لیاقت آنجا ماندن را ندارم و حق ندارم درآنجا باشم در حالیکه پیرزن همان لحظه های اول تمام کرده بودهمراهم به خاطر اینکه نترسم گفت اورا به آی سی یو بردند ولی من خوب از حال و هوای یمارستان فهمیدم که همه چیز تمام شده برایم قابل درک نبود کسی که یک عمر زندگی کرده من شاهد آخر حیاتش باشم روح آنی است که تسلیم مرگ میشود. پس کاش بدانیم وبه این معرفت برسیم که روحمان آنی است واین همه حیاهو برای هیچ.
روح ( روه - در واژه روهان! ) واژه ای عربی و وام گرفته شده از فارسی است! در فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) : هولس ( hols ) در اوستا: آسِن ( در واژه آسنا! ) پیشینیان ما باور داشتند که روه ( روح ) ما به مانند کرم ابریشم هست و برای آزاد شدن از جسم ( پیله ) باید آن را پرورش داد تا به پروانه ( لیسانس، آزادی ) رسید! ... [مشاهده متن کامل]
( ( بی شک لیسانس واژه ای فرانسوی هست ولی وام گرفته شده از واژه پهلوی هست! ) ) لس: لیسه - کرم ابریشم، کرم پیله ساز ( پروانه! ) - به آهستگی، نرم، روان - ابریشم، پرنیان، پرند، دیبا ( دیباج ) معنی: فطرت، سرشت پروردگار، نشانه اهورامزدایی ( سَروَر راستی، بزرگِ دانایی ) ، رنگ و بوی خدایی، هو ( هولس ) ! - شخصیت، انسانیت، منش، نهاد، وجود، گوهره، نژاد، خیم!، آسِن ( در واژه آسنا! ) ، روه ( روح - در واژه روهان! ) - نیک ( نیکو ) ، خوب، خوش، بهتر، شایسته، پسندیده، اَشا ( درست و راست ) ، هَژیر!
روح در سنسکریت ruh هم فعل بوده با این معانی: 1ـ روییدن، رستن، زاده شدن. 2ـ بالا رفتن، دامید ( صعود ) کردن. 3ـ رسیدن. و هم نام بوده به معنی خیزش، طلوع، قیام. پس واژه ی عربی نیست؛ زیرا روح باعث روییدن و بالا رفتن و خیزش و طلوع است.
اینکه روح در معنای لغوی چیست و مراد از آن در برداشت های معنوی و فلسفی چیست فاصله ای با هم دارند. در ادیان الهی در کنار روح واژگانی مانند قلب، فطرت، نفس، روان، فره ، جان، ذهن وجود دارند که تفکیک آن ها از یکدیگر ساده نیست و شاید مراتبی از روح باشند.
چون واژه روح از واژه ریحَ به معنی باد گرفته شده ، می توان از واژه بادوَر استفاده کرد که تشکیل شده از واژه باد با پسوند وَر و مثل واژه جانور که تشکیل شده از واژه جان و پسوند ور
الله از ریشه سامی اِل یا ییل گرفته شده و در عربستان قبل از اسلام به فرم های گفتاری و نوشتاری نزدیک به همین واژه بکار می رفته است.
به نظر بنده درک وفهم روح برای ما مردم امروزی زیاد سخت نیست کافیه به امر انسان در دستگاه های هوشمند مثل کامپیوتر وگوشی دقت کنیم وقتی گوشی و کامپیوتر خلق شد امر ودستور به آن وارد نمیشد آن دستگاه هیچ ارزشی ... [مشاهده متن کامل]
ندشت وهمینطور اگر نرم افزار یعنی امر انسان را از یک سخت افزار هوشمند خارج کنیم آن نرم افزار هست که بعد از آن استفاده خواهیم کرد اگر این نرم افزار یا همان امر مربوط به خدا باشد بطور حتم یک نرم افزار کامل وبی نفصی خواهد بود این نرم افزار یاهمان روح پس از مرگ توسط حضرت عزراییل تحویل گرفته میشود و در روز قیامت دوباره وارد جسم انسان خواهد شد و. . .
تقسیم انسان به روح وعقل وبدن ( جسد ) کاملاً إشتباه است: همه فعّالیاتهای عقلی ( حتی حافظه ) از طرف خود روح نشأت دارد. همه سلولهای بدن تک تکشان دارای روح جداگانه أمّا با هم همکاری وارتباطی دارند وبا هوش هستند ووظایف خودشان باحسن وأکمل وجه انجام میدن. ... [مشاهده متن کامل]
همه اجزاء ذرّه مواد وحتی اعم زیر کوانتوم وفوق گیتی دارای هوش وروح هستند وبه خوبی به وظایف خودشان عمل میکنند وانحراف از عملکردشان بدون اذن ومقام لله إمکان ندارد. "أحسن کلّ شئ خلقه" = ( الله ) همه چیزرا به بهترین صورت وطور وحالت و. . . خلق کرده. "فتبارک اللهُ أحسنُ الخالقین" "أرونی ماذا خلق الذین من دونه"= به من ( الله ) نشان بدهید بجز من وبدون من چی خلق کردند!
( مهجة ) مهجة. [ م ُ ج َ ] ( ع اِ ) جان و روح. ( غیاث اللغات ) . روح. ( از اقرب الموارد ) . جان. ( السامی ) ( مهذب الاسماء ) ( آنندراج ) . || خون یا خون دل. ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ) . خون میان دل. ... [مشاهده متن کامل]
( غیاث اللغات ) . خون که در درون دل است. سویداء. حبةالقلب. ثمرةالقلب. ( از یادداشتهای مؤلف ) . || خلاصه هرچیز. ( غیاث اللغات ) . خالص از هرچیزی. ازهری گفته است : بذلت له مهجتی ؛ أی بذلت له نفسی و خالص ما اقدر علیه. ج ، مُهَج ، مُهَجات. ( از اقرب الموارد ) .
بوعلی سینا گوید: [ خداوند ] مردم را از گرد آمدن سه چیز آفرید، یکی تن که او را به تازی بدن و جسد خوانند و دیگری جان که او را روح خوانند و سیوم روان که او را نفس خوانند. ( رساله نبض ابوعلی سینا )
پدیده مرگ قطب مقابل و دشمن حیات و زندگی نمی باشد بلکه نیم زوج بنیادی و همزاد و همبازی و هم ارز پدیده تولد. میتوان با استفاده از واژه های علمی و فنی گفت که تولد و مرگ روی هم و یا بهمراه همدیگر یک نوسانگر دو قطبی می باشند که قطبین آن غیر قابل تفکیک و جدایی از هم اند و بطور دائمی یا همیشگی در نوسان اند. هر بار و در هر جا و زمانی که پدیده تولد رُخ میدهد، پدیده مرگ هم بهمراه و در بطن آن بصورت بذر قابل رشد و نامرئی تولد خواهد یافت و هر بار و در هر مکان و زمانی که پدیده مرگ اتفاق بیافتد، پدیده تولد ( دوباره ) بصورت بذر قابل رشد در بطن آن مصون و محفوظ باقی خواهد ماند تا در فرصت بعدی به قطب همزاد و هم بازی خود غلبه نماید و حاکمیت را از دستان آن برباید و خود به حاکمیت و دوران داری برسد. هر نوسانگری دارای یک طول موج و یک پریود و یک فرکانس یا بسامد می باشد. هر موجی از دو نیم موج تشکیل میگردد و پریود عبارت است از دوام موج و فرکانس عبارت است از تعداد نوسانات موج در ثانیه. یکی از نیم موج های این موج به فاز بیداری نفس مجرد و مشاهدات نفسانی از زندگی تعلق دارد که از لحظه بسته شدن نطفه در رحم مادر آغاز میگردد و تا لحظه مرگ ادامه می یابد ( در طول خواب های شبانه نفس همیشه بیدار است و مشاهدات آن به شکل رویاهای پراکنده در تاریکی صورت می گیرد ) و نیم پریود آن برای هر فرد انسانی برابر طول عمر وی می باشد. نیم موج بعدی که نامرئی است به فاز خواب ژرف و شیرین نفس مجرد و مشاهدات نفسانی آن از زندگی روئیائی در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی بهشتی تعلق دارد و طول آن برای کلیه افراد انسانی در اعصار مختلف تاریخ ( از زمان پیدایش انسان روی کره زمین تا پایان انقراض کامل انسان در منظومه شمسی و یا در گوشه ناچیزی از کهکشان راه شیری ) برابر خواهد نه یک ثانیه بیشتر یا کمتر، و پریود نیم موج آن از لحظه مرگ آغاز میگردد و در لحظه بسته شدن مجدد نطفه در رحم مادر در همین عالم واقعی و عینی و شهودی به پایان می رسد. این عالم یا این دنیای واقعی در نوع خاص و ویژه خویش در طول راه و سفر بسیار طولانی محتوای کیهان یا جهان بین مبداء و معاد همیشه در قدم های هشتم یعنی بعد از وقوع مه بانگ هشتم بر اساس فاکتور 8n از نو آفریده می شود و به ظهور و پیدایش و کثرت می رسد و آنهم هر بار در یک مرتبه و با یک درجه تکاملی برتر نسبت به مراتب و درجات قبلی یا پیشین و الا آخر تا رجعت یا بازگشت به نظام احسن آفرینش مبدئی و ازلی و ابدی در معاد و برخورداری مجدد انسان بهمراه موجودات زنده مفید نباتی و حیوانی از زندگی بهشتی در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی. n در فاکتور بالا عبارت است از اعداد صحیح و طبیعی از یک تا یک حد معین که در حال حاضر فقط خداوند متعال به مقدار آن علم و آگاهی مطلق دارد، اما در آینده های دور دست انسان علمی ( و نه دینی ) موفق به محاسبه و تعیین مقدار حقیقی آن خواهد گردید. خوانندگان گرامی در این زمینه ممکن است که سوال زیر را طرح نمایند : چرا این عالم بعد از وقوع مه بانگ های دوم ؛ سوم ؛ چهارم ؛ پنجم ؛ ششم و هفتم دوباره از نو به ظهور و پیدایش و کثرت نمی رسد بلکه در طول سفر همیشه بعد از مه بانگ های هشتم؟ ارائه یک پاسخ حقیقی و منطبق بر واقعیت ( و نه جواب های فراوان اوهامی و بریده از واقعیت ) نیازمند سفر به اعصار دور دست تاریخ یعنی عصر غار نشینی و امرار معاش از طریق شکار و قبل از پیدایش کشاورزی و دامداری و قبل از پیدایش خطوط سه گانه میخی سومری و ایلامی و اُگاریتی و خط هیروگلیف مصریان و قبل از پیدایش نوآه ( نوح ) می باشد و آنهم به سرزمین های هند و ایران و نه سرزمین های دیگر . بیان این سفر نامه و پاسخ به سوال بالا خارج از حوصله این کامنت کوتاه یا پیامک می باشد. در این زمینه فقط یک اشاره کوتاه می نمایم که خداوند متعال در محتوای هرکدام از کیهان ها یا جهان های متناهی و موازی و مساوی و بیشمار فقط یک سامان یا نظم کلی کیهانی و یک زندگی و عشق انسانی و یا یک عالم بهمراه یک آسمان و یک زمین نیافریده است بلکه هفت سامان یا نظم کلی کیهانی و هفت زندگانی و عشق انسانی و یا هفت عالم بهمراه هفت آسمان و هفت زمین که بصور طبقه بر طبقه و یا محیط و محاط بر همدیگر وجود ندارند بلکه با نظمی مطلق در چارچوب طرح مطلق آفرینش و بر اساس مفاد و آئین نامه های اجرایی ثابت و پایدار و تغییر ناپذیر آن، پشت سر هم و هرکدام به ترتیب و نوبه خاص و ویژه خویش و در طول همدیگر و از خمیرمایه ساختاری همین عالم به ظهور و پیدایش و کثرت می رسند و دهر ها یا عمر های کیهانی و دنیوی خودرا سپری می نماید. فاکتور 8n برای هرکدام از آنها صادق و یکی می باشد. طول خواب ژرف و شیرین مرگ و طول زندگی روئیائی در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی به موازات آن در طول سفر همیشه برابر خواهد بود با هفت برابر طول عمر کلی کیهان یعنی هفت برابر فاصله زمانی بین دو وحدت دمایی ( تراکم محتوای کیهان در مرکز آن ) و وقوع دو مه بانگ متوالی. طول عمر کلی یا دهر کیهانی در حال حاضر و تا آینده های دور دستی توسط منجمین و کیهان شناسان برجسته غیر قابل پیش بینی و محاسبه و تعیین می باشد. اما در جهت سهولت در تفکر و تخیل در زمینه طول خواب ژرف و شیرین مرگ و طول زندگی روئیائی در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی بهشتی به موازات آن، می توان به روش پیش فرض، طول عمر کلی کیهان را برابر دانست با مقدار عددی سرعت نور ( یعنی بدون پسوند کیلومتر بر ثانیه ) در خلاء بتوان عدد 2 باضافه پسوند سال یعنی 90 میلیارد سال ( و آنهم شمسی و نه قمری ) . نیمی از این عمر یعنی 45 میلیارد سال به فاز انبساط و نیمی دیگر به فاز انقباض تعلق خواهند داشت. حال طول خواب ژرف و شیرین مرگ و طول زندگی روئیائی در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی بهشتی برای هر فرد انسانی و در هر عصری برابر خواهد بود با 630 میلیارد سال. در طول زندگی بسیار طولانی روئیائی بهشتی پس از مرگ ، نفس مجرد ( یعنی من یا خود ) هر فرد انسانی با کلیه گذشتگان و آیندگان زمینی خود آشنا خواهد گردید و کلیه آرزو های نیک وی یکی پس از دیگری و هرکدام به ترتیب و نوبه خاص و ویژه خویش بر آورده خواهند شد، بدون اینکه کوچکترین لطمه و زیان و ضرر و خسارتی به موجودات دیگر وارد شود. کلیه نفوس افراد انسانی پس از مرگ هم سن و سال همگی در همان سن معتدل ملکوتی اولیه در نظام احسن آفرینش مبداء از حیات رویائی برخوردار خواهند گردید و نه اینکه یکی در سن نوزادی و در قنداق و دیگری در سن صد سالگی و مبتلا یا دچار به بیماری لقمه ( پارکین زِن ) و فراموشی ( آلتز هایمر ) . همگی در طول آن ۶۳۰ میلیارد سال با یک زبان واحد و یگانه با همدیگر مکالمه خواهند نمود یعنی زبان خداوند متعال و نه زبان های گوناگون انسانی. در طول آن زندگی روشن روئیائی هیچ فرد انسانی ( و هیچ موجود زنده دیگری ) از خود دارای اختیار و اراده و خواست آزاد نخواهد بود بلکه در کلیه لحظات آن اختیار و اراده و خواست خداوند متعال در تار و پود هر موجودی بطور مستقیم و بدون واسطه جاری و ساری خواهد شد. ... [مشاهده متن کامل]
در پایان و در این زمینه شاید اشاره به یک نکته مهم و جالب و شگفت انگیز و حیرت زا به شکل زیر لازم باشد : پس از مرگ مکانیزم درک گذر زمان بطور کامل مختل می گردد و لذا از دیدگاه خفته یا خوابیده اموات یا مردگان ۶۳۰ میلیارد سال به یک ثانیه تقلیل می یابد و نه در مقابل دیدگان بیدار زندگان. امید اینکه مسئله تاریخی و باستانی تا به امروز یعنی مسئله مرگ و چگونگی زندگی پس از آن، از طریق این متن کوتاه یک بار برای همیشه حل و فصل گردد و پرونده های قدیمی اش بسته شوند و پرونده جدید و مدرن جای همه آنها را بگیرد و توجه همه انسان ها را مثل آهن ربا بسوی خود جلب نماید. هر فرد انسانی که پاداش های فراوان بهشتی را فقط برای خود و اهل بیت و پیروان دین و مذهب خاص و ویژه خود و عذاب و جزا های شدید دوزخی یا جهنمی را برای دیگران وعده می دهد و آرزو می نماید، بر روی گمراهه ها در حال پرسه زدن است.
ای شیخ ماشیاخ رئیس اعظم و والا مقام شیوخ جمع شیخ یعنی شیخ ها / آمده ز پس ابن سینا و شیخ اشراق و صدرمتالهین و دیگر شیخ ها / نماینده نایب ولی عصر ها منهای ولایت عهدی صبح ها و ظهر و غروب و شام و عشا و شب ... [مشاهده متن کامل]
و نیمه شب ها/ تا سپیده دم صبح ها در فردا ها و قبل از طلوع آفتاب ها / یک روزی در گذشته ها بسان عطار روح بودی و سنایی چشمان تو به قول جلال یا مولانا /بیا تا با هم در خیال دور از این تنگنا های تلخ تاریخی بنشینیم بر گرد یک میز طلائی و زرین / بنوشیم باهم پیاله ای ز شراب حافظ که به قول خود وی یافت نگردد نمونه اش در قنات کوثر و جویبار زمزم در بهشت برین / می دانم که با روئیت عشق گیر کرده پاهای فهم و عقلت مانند خر بیگناه در گل / فرو رفته ای ژرف اندر فکر که چگونه رهانی این بار خود و بار و خر باوفا را از گل / آفرید جهان آفرین ما و ترا بهر عشق و زندگی و آزادی و بازی و رقص و آواز و لذت و خرّمی و شادی / می بینم که تو هم اکنون در کنج کلبه احزان یعقوبی فرو رفته ای در غم و قصه و درد و رنج و اندوه و نگرانی / گر وضو و تسبیح و مهر و سجاده و رکوع و سجود و نماز و روزه و سفر حج و زیارت کعبه دوست داری و میخواهی / دوست داشته باش و بخواه تا می توانی و تا در قید و بند این زمان و مکانی / اما نکن آنرا بر دیگران تحمیل به رسم و روش های ضحاک مار بر دوش بطور اجباری / قصر های مجلل فردوس و بازی با حوریان بهشتی و نشست و بر خاست در سمت چپ و راست عرش اعلا و آلا جملگی ارزانی و ملک و مال تو / وین کلبه های احزان و کوخ های فراوان با ایوان های گلی ارزانی و مال ما نه ملک و مال تو / حداقل یا دست کم بگذار که دیگران رسند به سعادت های نسبی دنیوی در همین حال و هوا در قید و بند همین زمان و مکان / پیشکش خود و کلیه گذشتگان و آیندگانت باد انشاالله جمیع سعادت های نسبی برزخی و مطلق اُخروی در بی قیدی و بی بندی لا زمان و لامکان در افق های دور دست سراب و اوهام / پدیده های حجاب و جدایی زن و مرد زهمدیگر از دوران کودکی تا پیروی و کهولت و فرسودگی و مرگ و مردن / نمی باشند حکمت و کار و تدبیر و امر و کلام خداوند بلکه وسوسه های ابلیس و شیطان و یا اهریمن/ ای کدخدای دیندار و عمامه بر سر و عبا بر دوش و عصا در دست / فقط در ظاهر و لفظ و کلام حقیقت و اخلاق و عدالت و انسان و خدا دوست /اما در باطن و اعماق و ژرفای وجود بی دین و بی خدا ای کدخدا /
هگل یکی از فیلسوف های بزرگ آلمان در یکی از آثار معروف خود تحت عنوان علم منطق بر این نکته مهم تکیه نموده است که اگر مثل فلاسفه پیشین زنجیره علت و معلول را بصورت یک خط مستقیم در نظر داشته باشیم، آنگاه با پیش روی در طول آن بسوی گذشته و آینده، هیچگاه نمی توانیم اولین و آخرین حلقه آنرا بطور دقیق تعیین نمائیم هرچیزی هم که آن دو حلقه بخواهند باشند. پیشنهاد وی این است که این زنجیره را دایره وار در نظر بگیریم تا اولین و آخرین حلقه آن روی هم قرار گیرند و به یک حلقه واحد و یگانه تبدیل شوند. بنابراین هرکدام از حلقه ها بطور همزمان و در عین واحد هم معلول حلقه قبل از خود و هم علت حلقه بعد از خود خواهند بود. کلیه حلقه های قبلی دیگر وجود ندارند بلکه پشت سر هم و یکی پس از دیگری و هرکدام به ترتیب و نوبه خاص و ویژه خویش بهمدیگر تبدیل و به حلقه فعلی رسیده اند. و کلیه حلقه های بعدی هم وجود ندارند بلکه پشت سر هم و یکی پس از دیگری و هرکدام به ترتیب و نوبه خاص و ویژه از همین حلقه فعلی آفریده خواهند شد تا برگشت به حلقه و حالت اولیه ( یا بازگشت به خویشتن ) و پس از آن، آغاز دور بعدی در مداری برتر و کمال یافته تر از مدار قبلی و الا آخر و بدون هیچگونه پایانی. هگل بدرستی و راستی به این حقیقت پی برده است که همین واقعیت عینی و یا بطور کلی همین طبیعت یا کیهان بطور کامل علت و معلول خویش می باشد. اما حالت اولیه آن را روح محض نامیده است. مستقل ؛ خود کفا ؛ خود مختار ؛ عالِم ؛ آگاه ؛ دارای قدرت و نیرو ؛ خاطره ؛ نفس ؛ فهم و عقل ؛ هوش و استعداد تصمیم گیری و خود حرکتی و خیلی خصوصیات و ویژگی های دیگر . به بیانی دیگر یعنی واجب الوجود یا موجود مطلق ضروری یا قائم به ذات که برای وجود داشتن به هیچ چیز و موجود دیگری هیچگونه نیازی ندارد. مارکس و انگلس در رقابت با منطق دیالکتیکی هگل که سیر و سلوک و خواب و بیداری مرحله ای و نزول و صعود روح را در پدیدار شناسی روح شرح و توضیح میدهد و در پایان راه دایره وار دوباره بطور کامل به خود می آید و به بیداری و خود آگاهی کامل اولیه میرسد ، دیالکتیک ماتریالیستی و تاریخی را قرار داده اند و به اصطلاح حرکت هگل را که گویا روی سر صورت گرفته است معکوس می نمایند و حرکت اورا روی پاهایش می گذارند و آن موجود ضروری و قائم به ذات و خود کفا و خود مختار و بی نیاز مطلق را ماده می نامند و از این طریق به خدای مادی قائل می شوند. البته هگل علاوه بر واژه روح از کلمات دیگری هم از قبیل ایده مطلق و عقل کل و فهم و فکر و مفهوم محض و یکی بودن هستی و نیستی محض از طریق فعل شدن هم استفاده کرده است. هگل در علم منطق با روش منطق دیالکتیکی خاص و ویژه خویش یکی بودن یا دو روی یک سکه بودن روح و ماده را اثبات نموده است ، اما در نتیجه گیری کلی روح را اصیل تر از ماده معرفی کرده است. و همین خطا باعث شده است که مارکس و انگلس در مقابل نتیجه گیری های منطقی - فهمانی و قضاوت های عقلانی وی قد علم کنند. ... [مشاهده متن کامل]
از دیدگاه امروز علاوه بر این خطا بزرگترین اشتباه هگل این بوده است که مثل ارسطو به یک جهان قدیمی و غیر حادث و باز و بیکران قائل بوده است. محتوای یک جهان باز و بیکران هرچیزی که می خواهد باشد ، در سیر نزولی هرگز نمی تواند بطور کامل به چیز دیگری یا از یک حالت کلی به یک حالت کلی دیگری تحول یابد چه رسد به دریافت فرصت برای آغاز نیم دور صعودی. زیرا برای این حرکت تحولی به بینهایت زمان نیاز خواهد داشت. چرخه متافیزک ارسطو هم درست به همین ترتیب. اگر هگل مرتکب خطاها های افلاطون و ارسطو نمی شد و بر عکس آنان، دنیاهای متناهی و موازی و مساوی و بیشمار دموکریت فیلسوف برجسته یونان را می پذیرفت، آنگاه به سهولت می توانست نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوای کیهان یا جهان را کشف نماید و نزول روح بهمراه لایه درونی روان با بذر قابل رشد مادی و تبدیل آن به ماده بهمراه لایه درونی روان با بذر قابل رشد روحی را در سیر نزولی و معکوس آنرا در سیر صعودی بطور حقیقی و منطبق بر واقعیت عینی شرح و توضیح دهد. به زبان خیلی ساده در این زمینه می توان با اطمینان و یقین علمی ( نه دینی ) به این بینش و باور رسید که خداوند متعال هر کدام از جهان های متناهی و موازی و مساوی و بیشمار را بطور مطلق مستقل از همدیگر و محتوای هرکدام را بطور کامل خود حرکت و خود کفا و خود مختار و خود تصمیم گیر آفریده است، طوریکه هرگز به هیج گونه دخالتی از بیرون نیازی نداشته باشند. هر کدام از جهان ها یک سیستم یا سامانه کاملا بسته می باشند با محیط های کاملا مسدود و نفوذ ناپذیر و هیچگونه آمدن و رفتنی از بیرون به درون و از داخل به خارج از آنها صورت نمی گیرد. این ممنوعیت و محدودیت در ایاب و ذهاب یا آمد و رفت بدون استثناء مشمول حال کلیه ابعاد کیهانی می باشد. بر محیط جهان ها ثبات و سکون و نظم مطلق حکمفرماست و فقط محتوای آنها مشمول حال حرکت و تغییر و تحول و تکامل و گذر زمان و نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض و یا دَم و بازدم می باشند. خود بینهایت یک سیستم باز و بیکران می باشد و همیشه باز و بیکران باقی خواهد ماند و در بر گیرنده مجموعه وسیع جهان ها ست که تعداد آنها در کلیه جهات و در دور دست های زمانی و بیزمانی و مکانی و بیمکانی بسوی بیشماری جاودانه در حال افزایش خواهند بود. خداوند متعال حقیقی و علمی ( و نه خداوند اوهامی و دینی ) در لحظه جاودانه حال که طول آن در علم فیزیک برابر با زمان پلانک یعنی ۱۰ بتوان منهای ۴۳ ثانیه می باشد، در محیط و محتوای هر کدام از جهان های متناهی و موازی و مساوی و بیشمار بطور یکسان و برابر و بطور همزمان و در عین واحد هم در قالب واقعیت عینی به ظهور و پیدایش و کثرت رسیده و می رسد و هم بصورت واقعیت محض و غیبی در پشت پرده ظاهری و در بطن واقعیت عینی حضور مطلق دارد و بخش محض و غیبی او شش برابر بخش واقعی و عینی و شهودی وی می باشد نه یک ذره بیشتر و نه یک ذره کمتر. البته بخش واقعیت عینی هم دارای لایه های محض و غیبی و غیر تجربی خاص و ویژه خویش می باشد که به آن شش بخش کلی دیگر تعلق ندارند. به زبان روز مره می تواند گفت که خداوند متعال دارای هفت چهره و جمال و جلال کلی می باشد که هرکدام دارای کثرات فراوان خاص و ویژه خویش می باشند. حلقه واحد و یگانه زنجیره دایره وار علت و معلول هوشمند و مادی - روانی - روحی چیز دیگری نیست غیر از محتوای هرکدام از کیهان ها یا جهان های متناهی و موازی و مساوی و بیشمار و حرکت تمثیلی دایره وار آن از طریق نوسانات متوالی انبساط و انقباض و زنجیره وقوع مه بانگ های متوالی جاری ست و صورت می پذیرد. از طریق وقوع هر مه بانگی محتوای کیهان با یک جهش کوانتمی به یک مدار یا وادی یا منزل یا پله و یا یک ایستگاه برتر و کمال یافته تر از قبل یا پیشین می پرد تا رسیدن به معاد. طبق بینش و باور فردی این حقیر مبداء و معاد دینی اوهامی می باشند و نه حقیقی و خدای دینی فقط در لفظ و کلام دینداران عظیم می باشد ، اما در عمل یک موجود محدود و نیازمند و درمانده و ناتوان است و مثل یک پیر مرد ریش سفید عمامه بر سر و عبا بر دوش برای راه رفتن نیازمند عصا و برای رتق و فتق امورات روی کره زمین و در جوامع بشری نیازمند نایب السلطنه یا جانشین یا خلیفه و یا ولی صبح یا عصر و برای تربیت و هدایت بشر نیازمند انتخاب و اعزام و ارسال ناجی و سوشیان و نبی و پسر ( نه دختر ) و رسول می باشد و خود شخصا توانایی انجام چنین کار های کودکانه ای را ندارد. در لفظ عزّه و جلّه اما در عمل علیله و ذلیله. البته با احترام کامل و فرود آوردن سر تعظیم و تواضع و فروتنی در پیشگاه والای کلیه پیروان موئمن و نیک پندار و نیک گفتار و نیک رفتار ادیان توحیدی ابراهیمی بخصوص مسلمانان و بویژه مسلمانان ایرانی چه سنی و چه شیعی. فاصله زمانی و بیزمانی بین علت و معلول کل کیهانی همیشه برابر با زمان پلانک یعنی ۱۰ بتوان منهای ۴۳ ثانیه و فاصله مکانی و بیمکانی آنها در کلیه جهات همیشه برابر با طول پلانک یعنی ۱۰ بتوان منهای ۳۵ متر و کوچکترین اثر آنها همیشه برابر با اثر کوانتم پلانک یعنی مقدار h . در پایان امیدوارم که سر خوانندگان گرامی را بدرد نیاورده باشم.
راه های مرسوم و ارائه شده توسط پیشینیان در طول تاریخ تاکنون در زمینه شرح و توضیح و تبیین و توجیه پدیده های جاودانه بودن زندگی و زنجیره تولد و مرگ از قبیل حلول روان یا تناسخ از دیدگاه هندوان و مصریان ( ... [مشاهده متن کامل]
دو نوع تناسخ کاملا مختلف ) و نزول یا پایین آمدن روان از عالم ایده ها یا ماوراء طبیعت به عالم محسوسات یا طبیعت و پیوستن یا تعلق گرفتن آن به نطفه در لحظه بسته شدن نطفه و جدایی آن در لحظه مرگ از بدن یا تن و صعود و بالا رفتن و بازگشت آن به عالم ایده ها از دیدگاه افلاطون و چرخه متافیزیک به شکل ؛ ماقبل طبیعت - طبیعت - مابعد طبیعت در یک جهان قدیمی و غیر حادث و باز و بیکران از دیدگاه ارسطو و قبض یا جدایی روح بطور موقت بهنگام خواب و بطور دائم بهنگام فرا رسیدن لحظه اجل مرگ و صعود و معراج آن به عالم میانی تحت عنوان برزخ و الا آخر از دیدگاه ادیان توحیدی ابراهیمی ( در ادیان یهودیت و مسیحیت خبر روشنی از عالم برزخ در دست نمی باشد ) و پریدن جان از قفس تنگ خاکی و پرواز آن از جهان فانی به جهان باقی و پیوستن آن در آنجا به جان جانان از دیدگاه ادیبان و شاعران و عارفان پارسی و فارسی زبان، بر اساس بینش و باور فردی این حقیر جملگی و بدون استثناء اعتباری و اوهامی و اشتباه و باطل و غیر حقیقی می باشند. لذا این دو پدیده یعنی جاودانه بودن زندگی و زنجیره تولد و مرگ باید دوباره از نو شرح و توضیح داده شوند و این بار به روش و زبان علمی طوریکه در این زمینه کلیه اوهامات و ابهامات و خرافات انبوه رفع و ریشه کن شوند. نفس مجرد به معنای من یا خود می باشد و نباید آنرا مثل بعضی حکیمان و عارفان دینی خودمان گاهی اوقات با جسم و روح ( ملاصدرا : نفس از لحاظ حدوث جسمانی و از لحاظ بقاء روحانی ست ) و گاهی با روان و گاهی با جان ( سنایی یا شبستری : بنام آنکه جان را فکرت بخشید ) و یا حتا با عقل ( ابن سینا : نفس مجرد از لحاظ حدوث جسمانی و از لحاظ بقاء عقلانی ست ) ، مترادف یا معادل یا هم معنا و یا یکی پنداشت. من خودم به جاری بودن زنجیره تولد و مرگ انسان بهمراه تار و پود های کیهانی در چهارچوب زنجیره هوشمند مادی - روانی - روحی در بطن و بستر و در طول تسلسل تولد و مرگ محتوای کیهان یا جهان از طریق زنجیره وقوع مه بانگ های متوالی با حلقه های فراوان که هرکدام هفت حلقه ای می باشند بر اثر نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض و یا نوسانات دم و بازدم عارف کیهانی باور دارم که اولین حلقه آن نظام احسن آفرینش مبداء و آخرین حلقه آن در معاد همان نظام احسن آفرینش مبدئی و ازلی و ابدی خواهد بود. و آنهم نه فقط در محتوای این کیهان یا جهان بلکه بطور مطلقا یکسان و برابر در محتوای هرکدام از کیهان ها یا جهان های متناهی و موازی و مساوی و بیشمار.
owner of my soul
هدیه و یادآوری سه پیام باستانی خدادادی و آسمانی و راستین و حقیقی خدمت دوستداران حقایق ژرف و ماورائی و دین و فلسفه و عرفان و علم در میدان های نفس یا من و یا خود و انسان شناسی ؛ جان و ماده و روح و روان شناسی ؛ گیتی یا دنیا یا عالم یا کیهان و یا جهان شناسی در دو بخش شهودی و غیبی ؛ حیات یا زندگی شناسی و الاهیات یا خدا شناسی. این سه پیام به اختصار و بطور خلاصه و فشرده به شرح زیر می باشند و مفید و ثمر بخش خواهد بود که در باره الهی بودن و آسمانی بودن منبع آنها در خود شک و تردید راه ندهیم و البته نه تعصب وار بلکه لطیف و ملایم به آنها باور داشته باشیم و آنهم طوریکه باورمان متکی به شناخت و دانش علمی باشد و نه فقط متکی به معارف وحیانی و حدیثی و روائی دینی و معارف حاصل از استدلالات منطقی و عقلانی فلسفی و معارف حاصل از کشف و شهودات شوقانی و ذوقانی عرفانی. ... [مشاهده متن کامل]
الف - پیام هفت سین : نه به معنای هفت سبزی کاشتنی و پختنی و خوردنی و یا هفت چیز سبزرنگ داشتنی بلکه به معنای سامان ها یا نظم های هفتگانه کیهانی و زندگانی ها و عشق های هفتگانه انسانی و سراها یا منازل یا وادی ها یا پله ها و یا ایستگاه های هفتگانه اقامت ها و سیر و سیاحت های دنیوی در طول سفر مقطعیِ نزولی و صعودی بسیار طویل و دور و دراز بین مبداء و معاد و پس از آن با مراتب و درجات تکاملی فراوان بین معاد های متوالی و بیشمار. ب - پیام خویدوده : نه به معنای ازدواج با محرم بلکه در خطاب به تک تک افراد انسانی به معنای 《 خود تو ده تائی 》. یعنی هر افراد انسانی در برترین حالت آفرینش ملکوتی کیهانی یعنی در نظام احسن آفرینش مبداء از پنج آدم و پنج حوای خودی آفریده شده است با هدف زوجیت هر فرد انسانی با خود و تجربه عشق خویشتن به پنج روش مختلف در قالب پنج زوج بنیادی و خودی و ملکوتی. پ - چرخه تولد و مرگ افراد انسانی ( و کلیه موجودات زنده دیگر ) و شرح و توضیح آن نه از طریق چرخه حلول روان یا تناسخ بلکه در چهارچوب زنجیره علت و معلول مادی یعنی در بستر و در طول تسلسل تولد و مرگ کیهانی از طریق چرخه یا گردش وقوع مه بانگ های هفتگانه و متوالی بر اثر نوسانات باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوای کیهان یا جهان. خداوند متعال علاوه بر بُعد بیکران هستی یا وجود که فقط نقش خمیرمایه ساختاری را عهده دار می باشد و از دیدگاه علمی دارای دو جنبه ظهوری هم ارز جرم و انرژی و از دیدگاه این حقیر علاوه بر دیدگاه علمی دارای سه جنبه ظهوری ( ظهور تثلیثی ) مادی - روح - روانی هم می باشد، دارای ابعاد بیکران دیگر هم می باشد که همگی بر هم منطبق اند از قبیل قدرت و علم و هوش و ذهن و آگاهی و خاطره و زبان و کلام بیکران ؛ نفس مجرد یا من یا خود مشاهده گر بیکران ؛ جان زندگی بخش و زندگی گیر بیکران ؛ حواس پنجگانه بیکران ؛ قوای ادراکی فهم و عقل یا خرد بیکران ؛ احساسات و افکار و خیالات روشن ( مبرا از هرگونه ابهام و اوهام ) و بیکران ؛ حکمت و رحمت و عشق و خوبی و زیبایی و هنر و صبر بیکران ؛ وجدان و اخلاق و عدالت و سیاست و فرهنگ و تمدن بیکران و خیلی از بیکرانی های دیگر از قبیل زمان و مکان بیکران و بی زمانی و بیمکانی بیکران ؛ هردو بر روی هم و بهمراه همدیگر هم مطلق و هم نسبی . خداوند متعال به کمک نفس مشاهده گر و جان زندگی بخش و زندگی گیر و روح و روان ( که بهمراه ماده فقط جنبه های ساختاری اند ) بیکران خویش عمل های اندیشدن و احساس کردن و تفکر و تخیل را انجام نمی دهد بلکه به کمک قوای ادراکی فهم و عقل بیکران خویش. انسان هم به کمک نفس مجرد یا من یا خود مشاهده گر و روح و روان خویش در بستر امن و آرام جان حیات بخش و حیات گیر خداوند، عملیات بالا را انجام نمی دهد بلکه به کمک قوای ادراکی فهم و عقل محدود و متناهی خویش. نتایج حاصل از فعالیت ها و عملکردها یا کارکردهای قوای ادراکی فاهمه و عقل انسان بر روی دریافت های حواس پنجگانه هم میتوانند حقیقی باشند و منطبق بر واقعیت و هم ابهامی و اوهامی و بریده از واقعیت و یا آمیزه ای از این دو سرحد با درجات مختلف شدت و ضعف گاهی به این سو و گاهی به آنسو. نتیجه اینکه پنداشتن روح به مثابه مبداء و منشاء حیات یا زندگی و ماورایی بودن آن و دوگانگی آن با ماده و جدایی و قبض موقت یا دائمی آن بهنگام خواب و مرگ از طرف اندیشمندان و متفکرین و خیال پردازان دینی از بیخ و بنیاد اشتباه و اوهامی بوده و حقیقت ندارد. لحظه آغار پیدایش عالم برزخ منطبق بوده است بر لحظه آغاز سفر مقطعیِ نزولی و صعودی محتوای کیهان و لحظه پایانی عالم برزخ منطبق خواهد بود با اولین لحظه برپایی مجدد نظام احسن آفرینش مبداء در معاد و اولین لحظه وقوع آخرین مه بانگ ( به زبان دینی : وقوع قیامت کبرا ) .
در مراحل اولیه پیدایش ادیان توحیدی - ابراهیمی یک اشتباه خطیر یا عظیم رخ داده و در طول تاریخ پیدایش این ادیان تاکنون کشف و رفع نگردیده است. قبل از اینکه به این خطا به پردازم و راه اصلاح و رفع آنرا ارائه دهم ، در مقدمه به یک موضوع مهم اشاره می کنم و آن اینکه اگر ما انسان ها فقط روح را امر خداوند به پنداریم، آنگاه سئوالات زیر پیش می آیند : پس ماده امر کیست ؟ آیا ماده امر شیطان می باشد ؟ مگر این دنیا به امر خداوند متعال آفریده نشده است ؟ مگر نه اینکه هیچ چیزی نمی تواند وجود داشته باشد، مگر آنکه نمونه آن در خزائن عالم غیب موجود باشد؟ آیا آنانیکه فقط روح را امر خداوند می پندارند، می توانند یک چیز را در این دنیا به ما نشان دهند و یا معرفی کنند که در خارج یا بیرون از امر خداوند باشد ؟ اگر چنیین چیزی را یافتند و آنرا به ما نشان دادند، آیا آنگاه ناآگاهانه یا از روی نادانی و یا آگاهانه و مغرضانه منکر لایه تناهی بودن یا نامتناهی یا بیکران و یا بینهایت بودن امر خداوند نگردیده اند ؟ حقیقت ژرف تر و برتر این است که خداوند متعال حقیقت مطلق و بیکران است و هیچ چیز دیگری غیر از او نه وجود دارد و نه می تواند وجود داشته باشد. و آنهم نه با این معنای منفی که کلیه موجودات زنده و غیر زنده نیستی های هستی نما و یا ماسو و یا غیر خدا باشند بلکه اجزای لاینفک و جدائی ناپذیر ابعاد بیکران خداوند. مفاهیم بیزمانی و بیمکانی به معنای پدیده هایی در ورای زمان و مکان و یا مترادف و معادل و هم معنا با عدم وجود زمان و مکان نمی باشند بلکه نیم زوج های بنیادی همزاد و هم بازی زمان و مکان و درست مثل زمان و مکان هم مطلق اند و هم نسبی. پدیده های نزول و صعود هم به معنای پائین آمدن و بالا رفتن از پلکان یا نرده بان فیزیکی نمی باشند بلکه به معنای تحول محتوای کیهان از یک حالت کلی به یک حالت کلی دیگر و چنین تحولات کلی و نو آوری های همه جانبه محتوای کیهان یا جهان بدون وقوع مه بانگ های متوالی بر اثر نوسانات باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوا ( نه محیط ) ، مطلقا محال و غیر ممکن می باشند. پس از این مقدمه کوتاه بر میگردم به خطای کبرای ادیان توحیدی - ابراهیمی. واژه فارسی ( البته فارسی قدیمی قبل از پیدایش آل زرتشت و خود زرتشت و خط و زبان اوستایی ) یعنی آدم که با حروف لاتین به شکل Adam نوشته می شود و آدام تلفظ می گردد، در اصل و ریشه به معنای دَم آغازین یا ازلی و ابدی حیات یا زندگی بخش بوده است که پهنه بی نهایت در کلیه جهات بسوی بیکرانی گرمای زندگی بخش آن هرگز به سردی گرایش نخواهد یافت و آتش آن هیچگاه خواموش نخواهد گردید و جاودانه در حال پیش روی خواهد بود. موسا در تورا ( عربی : تورات ) آن واژه فارسی که به معنای دم زندگی بخش آغازین بوده است، را به یک نام تبدیل کرده و آنرا بر روی مرد اولیه نهاده است که گویا به امر خداوند در قدم اول به شکل یک مجسمه گلی آفریده شده و سپس خداوند از دَم حیات بخش خود در کالبد آن دمیده و به او زندگی بخشیده است. واژه معادل عبری آن واژه فارسی یعنی آدم یا دَم حیات بخش با حروف لاتین به دو شکل زیر می باشد: Ruach و Ruah. تلفظ واژه اول روآخ می باشد و تلفظ واژه دوم روآه . پسوند آخ در واژه اول همان آه می باشد در زبان فارسی و پیشوند Ru به معنای چهره یا سیما یا رُخ نمی باشد بلکه ریشه در مصدر روان بودن یا جاری بودن دارد. لذا این دو واژه عبری یعنی روآخ و روآه هردو در اصل و ریشه به معنای دَم و بازدم یا تنفس بوده اند. یونانیان باستان این واژه های عبری را به pneuma با تلفظ پِنوی ما به معنای باد و هوا تبدیل نموده اند، بدون اینکه به ریشه و اصل و منبع این واژه اشاره ای کرده باشند. واژه Psyche با تلفظ پسُیکه از دیدگاه یونانیان باستان همان روان می باشد و نباید آنرا با روح یکی دانست. Noah با تلفظ نوآه ( عربی : نوح ) یک نام فارسی می باشد و به معنای آه یا دَم نو بوده است در مقایسه با دُم قدیمی آدم. ... [مشاهده متن کامل]
در پایان این حقیر بر این باورم که خمیر مایه ساختاری کالبدهای کلیه موجودات زنده و غیر زنده ، واحد و یگانه می باشد و آن خمیر مایه چیز دیگری نیست ، غیر از هستی یا وجود بیکران خداوند متعال. از دیدگاه علم فیزیک این خمیر مایه واحد و یگانه دو جنبه ظهوری دارد ؛ یکی انرژی و دیگری جرم که هردو هم ارز اند و قابل تبدیل بهمدیگر و از دیدگاه دین و فلسفه و کلام و تفسیر و حکمت و عرفان دینی، این خمیر مایه واحد و یگانه دارای ظهور تثلیثی یا سه جنبه ای می باشد یعنی ماده - روح - روان که از دیدگاه این حقیر هرسه هم ارز اند و قابل تبدیل بهمدیگر . لذا برای شرح و توضیح پدیده جاودانه بودن حیات یا زندگی باید از راه و روش و زبان علمی استفاده کنیم و باور به چرخه حلول روان یا تناسخ از دیدگاه هندوان و جدائی دو روان ka و ba از کالبد و مهاجرت یکی از آنها به یکی از ستارگان خوشه ثریا و آغاز زندگی غیر زمینی در آنجا و باز گشت آن به دور بعدی زندگی زمینی در اینجا و نگهبانی از جسد و جلوگیری از فساد و تجزیه و تحلیل آن ، توسط روان دیگر، از دیدگاه مصریان و مهاجرت و رفت و آمد روان بین دو عالم ایده ها و محسوسات از دیدگاه افلاطون و جدایی یا قبض روح از کالبد به اصطلاح مادی به هنگام فرا رسیدن لحظه اجل مرگ و مهاجرت و معراج آن در قالبی مثالی به عالم برزخ از دیدگاه ادیان مسیحیت و اسلام و بویژه دین اسلام و پریدن جان از قفس تنگ خاکی و پرواز آن از جهان فانی به جهان باقی از دیدگاه عارفان و شاعران و ادیبان پارسی و فارسی زبان و یا رهائی نفس مجرد یا من یا خود از چاه طبیعت و پراوز و فرار آن به بیرون از افق طبیعت و رسیدن آن به ماوراء طبیعت و آرام گرفتن آن در آنجا از دیدگاه بعضی نواندیشان دینی، به تدریج فاصله بگیریم. محتوای کیهان به عنوان کل با تمامی کلیه ابعاد وجودی خویش نظام احسن آفرینش مبداء و زندگی طولانی مدت درون آن را در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبائی بهشتی رها نموده و در پایان سفر یعنی در معاد و پس از وقوع آخرین مه بانگ ( به زبان دینی : وقوع قیامت کبرا ) دوباره با تمامی ابعاد خویش به آن نظام باز خواهد گشت و انسان بخش مهمی از محتوای کیهان می باشد و نه به مثابه تافته ای جدا بافته از آن. خود کیهان علارغم این همه بزرگی فقط قطره ناچیزی است از ابعاد بیکران خداوند متعال در بین قطرات موازی و همسان و بیشمار کیهانی دیگر . این قطرات کیهانی در علوم نجوم و کیهان شناسی تحت عنوان جهان های موازی و مساوی و بیشمار معروف گردیده اند که با دنیا های متناهی از لحاظ اندازه و نامتناهی و بیشمار از لحاظ عددی در دیدگاه دموکریت فیلسوف یونان باستان ( خیلی برجسته تر از افلاطون و ارسطو ) معادل و مترادف و هم معنا می باشد. ما انسان ها بهمراه محتوای طبیعت کیهانی از پیشگاه بیکران خداوند متعال و از بهشت جدا نشده و به خارج یا به بیرون از آنها طرد و تبعید نگشته ایم و هم اکنون و برای همیشه هم در پیشگاه خداوند متعال و هم در بهشت به سر می بریم. البته در حال حاضر و طول سفر در برترین سطح کمال خوبی و زیبایی آن نمی باشیم بلکه فقط در یکی از مراتب و درجات تکاملی فراوان آن بین دو سرحد یکی نهایت نقصان و دیگری نهایت کمال ایده آل.
روح همان رایحه و ریح نفس است و ریح در عربی به معنی نسیم و باد ملایم هوا است که در انگلیسی هم به آن اسپری گفته اند و در حدیث هم وقتی از امام صادق سیوال کردند آیا در. هنگام خواب روح از بدن خارج میشود فرمود ... [مشاهده متن کامل]
نه اگر خارج شود دیگر بر نمگردد لذا چون زندگانی و حیات به. آن وابسته است نام های متفاوت مانند دم جان عمر نفس وووو گرفته است و لذا حاج شیخ پلی الله اسراری با تتبع از فلسفه جدش حاج ملا هادی سبزواری می فرمود که انسان دارای چهار روح است در اول خلقت در رحم مادر روح نباتی و گیاهی دارد بعد چندماه که جنین شود دارای روح گیااهی یا همان نباتی و ترکیبی از روح حیوانی میگیرد سوم در ماه های آخر تولد ترکیبی از روح انسانی و حیوانی و گیاهی دارد وقتی قدم به هستی میگذارد روح گیاهی او قطع و مستقیم روح حیوانی میگیرد یعنی دیگر مانند گیاه اکسی�ن و غذا با ریشه که همان بند ناف است نمیگیرد و از دهن و شش خود مواد لازم را دریافت و دارای روح انسانی است و از همان ساعت اول سی پی یوی مغز مشغول فرا گیری میشود این چند مراحل شامل همه افراد بنی آدم است حال دو روح متضاد دیگر هم روی زمین مانده و بستگی به جنسیت و عوامل طبیعت و تربیت دارد که به طرف کدام یکی جذب شود. یکی روح عرفانی و دیگری روح شیطانی که بحث آن در این سطور نمیگنجد
روهبان = رُهبان روهبانی = رُهبانیت {واژه �روه� در دهخدا به چم �سیرت نیک� آمده است. ولی با نگر به �روهبان� ( =نگهبان روه ) که به چم پارسا است، درمی یابیم که �روه� در آمَنگ ( =حقیقت ) سرچشمهٔ سیرت نیک است. در قرآن نیز اگر دیده باشید �روح� به چم یک فرشتهٔ والاگهر آمده است. بنابراین به نگر می آید روح از همین واژه روه پارسی گرفته شده است و از پارسی به عربی رفته است} ... [مشاهده متن کامل]
( البته در پارسی واژه �هولس� را نیز برای روح داریم ) بن مایه: لغت نامه دهخدا #پارسی دوست
رُوان یا اوروَن = آذَر / آ زَرِ جُنبان به پارسی اِمروز : نورِ ( ذَره یِ بُنیادینِ ) تا اَبَد دَر حال حَرکَت وُ جُنبِش ، شینِ ( = نور ) نا آرام وُ رَمان رَمیدَن ، رامیدُن = حَرکَت کَردَن آرَمیدَن ، آرامیدَن = ساکِن بودَن ، حَرکَت نَکَردَن
روح نمی تواند مبداء حیات باشد. چرا؟ زیرا حیات خود خداوند مبداء و منشاء و علت هر گونه حیات می باشد. حیات خداوند نظری؛ محض؛ مطلق و بیکران است و آغاز و پایان ندارد. خداوند به این دلیل کلیه موجودات نباتی و ... [مشاهده متن کامل]
حیوانی و انسانی را آفریده است که در قالب جزئی و محدود آنها در عمل حیات نظری و محض و نامتناهی خویش را تجربه نماید، گرچه پیشاپیش به کلیه این تجارب آگاهی و علم کامل داشته است. هر دین و مذهب و هر گونه نظام فکری و جهان بینی که به دوگانگی روح و ماده باور داشته باشد و خداوند را در خارج و بیرون از محیط محدود عالم مادی - روحی به پندارد و مخالف صفات نامتناهی ؛ بیکرانی و بینهایت بودن هستی و وجود و دانش و قدرت خداوند باشد، نمی تواند الاهی و حقیقی باشد. اعمال و تکالیف سنگین و دست و پاگیر و باز دارنده رشد و نمّو و بلوغ قوای ادراکی فهم و عقل انسان از قبیل ستایش و پرستش ؛ نیایش و مناجات؛ دعا و عبادات ؛ طاعات و بندگی ها ؛ احداث عبادتگاه و قربانی حیوانات ؛ زیارت امکان به اصطلاح مقدسه زمینی و تسبیح و ذکر صفات و اسماء، جملگی و بدون استثناء میراث دوران بت پرستی اند و نه اینکه از طرف خداوند و از عالم غیب و آسمان بر زمین و انسان نازل شده باشند. به عنوان مثال قبل از میلاد پیامبر اسلام و پیدایش دین اسلام، خانه مکعب شکل کعبه در مکه محل نگه داری بت ها بوده است و طوایف و ایلات و قبایل عرب سالی یک بار آن بتکده را زیارت میکردند و دسته جمعی هفت بار دور آن می چرخیدند و بز و گوسفند قربانی بت های درون آن خانه مکعب شکل می کردند. امروز حاجیان از سراسر کشور های اسلامی هم سالی یک بار به آنجا سفر می کنند و عمل قربانی را مرتکب می شوند و هفت بار دور و بر آن بتکده سابق و خانه جدید خدای احد و واحد می چرخند و به عظمت عمل خویش هم افتخار می ورزند و عظمت دین و یوغ شریعت اسلام را به رُخ پیروان ادیان یهودیت و زرتشتیت و مسیحیت و کل مردم دنیا می کشانند. اعمال و تکالیف ستایش و پرستش و طاعت و بندگی منفی و مضر می باشند، خواه موضوع آنها بت های سنگی و گلی و چوبی و فرمانروایان عدیده زمینی باشند و خواه بت غیبی و فرمانروای واحد و احد آسمانی باشد. این حقیر بین مقولات و مفاهیم خدا و دین و علم، علم و خدا را انتخاب نموده و دین را کنار گذاشته ام . زیرا طبق باور این حقیر کلیه ادیان و مذاهب از تاریخ پیدایش شان تاکنون نقش بزرگترین موانع و سدهای عبور ناپذیر بر سر راه انسان بسوی شناخت خود ؛ طبیعت و کیهان یا جهان و خداوند بازی کرده اند و در آینده هم همین نقش بازدارندگی و عقب ماندگی را ایفاء خواهند نمود. علم با باور و ایمان انسان به خداوند هیچگونه مخالفتی نداشته و ندارد. اما دین همیشه در طول تاریخ تا کنون از باور و ایمان انسان به خداوند و نام و کلام خداوند نهایت سوء استفاده را کرده و می کند و خواهد کرد. علم دوستدار حقیقی و باطنی انسان و خداوند است، اما دین همیشه دوستدار ظاهری و دشمن باطنی و حقیقی انسان و خداوند بوده و می باشد و خواهد بود. خداوند متعال در طول تاریخ بشریت تاکنون هیچ انسانی را برای هدایت بشر انتخاب و اعزام یا ارسال ننموده و در گوش سر هیچ انسانی یک جمله یا جملاتی را نجّوا و زمزمه نکرده است، خواه بطور مستقیم و بدون واسطه و خواه بطور غیر مستقیم و با واسطه. اعمال و تکالیف سنگین و دست و پا گیر که در بالا به آنها اشاره شد، توسط بنیانگذاران آئین ها و ادیان و مخترعین یوغ های سنگین و سبک شرایع دینی بر روی گردن و دوش و گرده انسان نهاده شده اند و آنهم با تبعیت از جذبه یا گرانش تابش و گرمای نور ظلمانی آتش سوزان غریزه طبیعی و عقلانی نام آوری و شهرت طلبی در سطح زندگی های ابتدایی ایلی و طایفه ای و قبیله ای و قومی و آنهم با انگیزه و هدف و قصد و نیت زنده نگاه داشتن و حفظ نام خود و نام کتاب و نام دین و شریعت خود در ذهن و خط و زبان انسان و آنهم چه موافق و پیرو و چه مخالف و غیر پیرو. در پایان اشاره ای کوتاه به معنای یک عبارت معروف و مشهور دینی : من عرف نفسه فقد عرف ربّه: شناخت خداوند فقط از طریق شناخت نفس یا خود امکانپذیر و یا میّسر می باشد. به نظر این حقیر این جمله ناقص و مخالف حقیقت می باشد و صورت صحیح و حقیقی آن به شکل زیر می باشد : من عرف طبیعه فقد عرف نفسه و ربّه . یعنی شناخت نفس یا خود و خداوند بدون شناخت طبیعت ( و بخصوص طبع انسانی ) محال و غیر ممکن می باشند. طوریکه مطلع هستیم شناخت طبیعت چند قرنی است که از حوزه دین و فلسفه و حکمت و عرفان و الهیات دینی خارج گردیده و به عهده علوم طبیعی و تجربی و ریاضیات و فلسفه علمی واگذار گردیده است. اگر یک فرد انسانی در طول عمرش به خدا باور و ایمان و اعتماد و اطمینان و امید نداشته باشد و حتا یک بار نام خدا را بر زبان جاری ننموده باشد و یک بار در طول عمرش وضو نگرفته و دورکعت نماز نخوانده باشد و پیشانی خودرا روی سجاده بر مُهر گلی یا سنگی ننهاده باشد و در طول عمرش حتا یکبار در ماه رمضان روزه نگرفته باشد و یکبار در طول عمرش در مراسم سینه زنی ماه محرم شرکت نکرده و سینه و زنجیر و قمه نزده باشد و در طول عمرش حتا یکبار به سفر و زیارت حج نرفته باشد، مطمئنن و یقینن چنین فردی در معاد هرگز و هیچگاه از طرف خداوند متعال مورد استنطاق و بازجویی و بازپرسی و مواخذه و ملامت و سرزنش قرار نخواهد گرفت و به عذاب و جزای جهنمی هم محکوم و مبتلا و دچار نخواهد گردید و در عوض یک فرد انسانی دیگری که بر عکس این فرد عمل کرده باشد، در معاد از طرف خداوند متعال هرگز و هیچگاه از امتیاز برتری نسبت به آن فرد اولی برخوردار نخواهد گردید.
همانطور که مایعات حالتی رقیق تر از جامدات و گازها حالتی رقیق تر از مایعات اند و همانطور که انرژی حالتی رقیق تر از جرم و مکان حالتی رقیق تر از انرژی می باشد، درست همین طور روان حالتی رقیق تر از ماده و روح حالتی رقیق تر از روان است. کالبد های موجودات زنده و غیر زنده از یک خمیر مایه واحد و یگانه و منحصر بفرد، اما تثلیثی یا سه جنبه ای ماده - روح - روان آفریده شده اند. کالبد های موجودات زنده بخصوص انسانی در حین بسته شدن نطفه در رحم مادر، حیات خودرا از بستر امن و آرام و پیوسته جان دریافت می کنند و در لحظه مرگ حیات خودرا در بستر جان از دست می دهند و جان پیوسته ترین و امن ترین و ساکن ترین بخش هستی و وجود بیکران خداوند می باشد. لذا برخلاف متفکرین و اندیشمندان دینی، نه روح و نه روان هیچکدام عامل حیات بخش و منبع و مبداء حیات نیستند بلکه بهمراه ماده مسالح ساختاری نرم افزاری و برنامه ای می باشند. کالبدهای انسانی ( گیاهی و حیوانی ) تنها نقش سرا یا منزل و یا اقامتگاه من ها یا خودها و یا نفوس مجرد را بازی می کنند. حواس پنجگانه کالبدها بهمراه نیروی های ادراکی فهم و عقل با ابزار های احساسات و افکار و عواطف و انگیزه ها و خیالات و اوهامات جملگی در اختیار مشاهدات نفوس می باشند و هرچقدر فهم و عقل انسان پخته تر و آزموده تر و بلوغ یافته تر باشد، مشاهدات نفسانی روشن تر و منطقی تر خواهند بود. من ها یا خودها و یا نفوس هیچگونه عمل و عکس العملی با کالبد ندارند و کار آنها فقط مشاهده طبیعت است و شاهد گذر زمان و پیری و فرسودگی کالبد. ماده و روح ( روان لایه درونی روح ) بهمراه همدیگر یک نوسانگر دوقطبی عظیم اند و در برگیرنده محتوای کل جهان. قطبین این نوسانگر قابلیت تفکیک و جدایی از همدیگر را ندارند بلکه از استعداد تبدیل شدن بهم دیگر برخوردار ند. این تبدیل به دو طریق صورت می گیرد؛ یکی مستقیم و دیگری غیر مستقیم. افزایش و کاهش جمعیت موجودات زنده از نوع تبدیل غیر مستقیم می باشد و تبدیل مستقیم فقط در اولین لحظات وقوع مه بانگ های متوالی صورت می گیرد. ... [مشاهده متن کامل]
ما انسان ها از پنج سرنوشت جنسی مختلف و ده تا من یا خود و یا نفس مجرد و ده تا کالبد برخورداریم. پنج نفس و کالبد مردانه و پنج نفس و کالبد زنانه و متعاقب آن از هفت نوع حیات برخورداریم . این هفت نوع حیات بطور بیشماری با درجات مختلف تکاملی بین دو سرحد ؛ یکی نهایت نقصان و دیگری نهایت کمال ایده آل بهشتی یا آسمانی پشت سرهم به ظهور می رسند و تجربه می گردند و محو می شوند. کالبد های دهگانه همیشه دارای دو ظهور مادی با بذر و یا نطفه روحی - روانی و پنج ظهور روحی - روانی با بذر مادی می باشند و طبیعت و کیهان هم دارای هفت ظهور اند و هفت نظم یا سامان کلی ؛ دوتا همیشه مادی با بذر یا نطفه قابل رشد روحی - روانی و پنج تا روحی - روانی با بذر یا نطفه قابل رشد مادی. این نظم های کلی و بهمراه آنها حیات های هفتگانه از طریق وقوع سلسله قیامت ها یا مه بانگ های متوالی بر اثر نوسانات متواتر یا پی در پی انبساط و انقباض محتوای کیهان، پشت سر هم و هرکدام به ترتیب و نوبت خاص و ویژه خویش در چهارچوب طرح مطلق آفرینش و بر اساس مفاد ثابت و تغییر ناپذیر آن به ظهور می رسند و یا پدیدار میگردند و توسط نفوس دهگانه تجربه و مورد مشاهده قرار می گیرند. در پایان سفر و سلسله طویل حیات های دنیوی، همگی نفوس هرکدام با کالبد خاص و ویژه خویش بطور همزمان و هم سن و سال و در یک سن معتدل ملکوتی در معاد به ظهور می رسند و از آن حیات نیمه جاودانه اولیه موجود در مبداء در سطح کمال ایده آل بهشتی هستی و وجود دوباره برخوردار میگردند و آن حیات تا زمانی طول خواهد کشید که خداوند تصمیم به سفری دیگر و با حالات و کیفیات و کمیاتی دیگر بگیرد و خداوند آن تصمیم را از قبل گرفته است. اشاره ای کوتاه: اصل هم ارزی جرم و انرژی توسط انشتین به زبان ریاضی در قالب یک فرمول ساده ترسیم و بیان گشته است، اما اصل هم ارزی انرژی و مکان هنوز به زبان ریاضی و در قالب یک فرمول ساده ترسیم و بیان نگردیده است و لذا در انتظار چنین فرمولبندی بسر می برد. ضمننن کوچکترین واحدهای ساختاری محتوای فیزیکی جهان یا علم و یا کیهان نه ذرات و امواج نور اند و نه ذرات زیر اتمی و نه تار ها یا ریسمان های باز و بسته انرژی به شکل ( 1 و 0 ) بلکه نوسانگر های بنیادی هشت بُعدی زمانمکان و بیزمانی بیمکانی در ابعاد پلانک. ابعاد یا سد و دیوار عظیم پلانک را به سمت صفر ( 0 ) میتوان به حرکت درآورد و آنهم از طریق جای گزینی ثابت جاذبه نیوتن یعنی G در محاسبات با ثابت جاذبه انشتین یعنی حاصلضرب عدد 8 در عدد پی تقسیم بر c بتوان 4 در G . پایان : پس از مرگِ کالبد این حقیر چه اتفاقی می افتد؟ نه جان و نه روح و نه روان از تنم جدا نمی شوند. من یا خود و نفس ام به خواب ژرف مرگ فرو می رود و هیچ انفجار و زلزله خشکی و دریایی و طوفان مهیبی قادر نخواهند بود که مزاحمتی برای خواب من ایجاد کنند. حتا صدای های اول و دوم گوشخراش صور یا شیپور اسرافیل فرشته خیالی - اوهامی - دینی و حتا غرش عظیم مه بانگ بعدی هم آرامش خواب را از من نخواهند گرفت. تا اینکه در یک عالم دیگری در لحظه بسته شدن نطفه در رحم مادر دوباره از خواب مرگ بیدار شوم و نُه ماه بعد از آن پا به عرصه آن عالم واقعی و عینی و شهودی بگذارم و دیده به پهنه آن بگشایم. علاوه بر این خواب ژرف و بطور همزمان و موازی با آن پس از فرا رسیدن لحظه اجل مرگ در این عالم مادی - روحی - روانی در عالم غیب از خواب بیدار می شوم و از حیات روئیایی در سطح کمال ایده آل بهشتی برخوردار می گردم و به نیم زوج خاص و ویژه خویش ملحق میگردم و در بین کلیه گذشتگان و آیندگان خویش آن حیات را با صلح و صفا و سلامتی و شادی و خّرمی ادامه خواهم داد تا لحظه فرو رفتن به خواب ژرف مرگ در آن حالت کمال و همزمان لحظه بیداری بهنگام بسته شدن نطفه در عالم واقعی و شهودی خاص و ویژه. نکته جالب و علمی این جاست که خواب طویل المدت و ژرف مرگ برای هرکدام از مردگان بیشتر از یک ثانیه طول نمی کشد. زیرا پس از مرگ درک گذر زمان برای مردگان بطور کامل مختل میگردد.
روح: فروهر این دیکشنری آبادیس خیلی چیز خوبیه ها.
روح به پارسی کهن : urvan urvan: ur - van = اوروَن اوروَن < رووَن < رُوَن < رُوان گویش درست این واژه " رُوان" است نه " رَوان" رَوان : بُن کنون رَفتن به اِزافه ی - آن ، مانند : خندان ، گریان ، دَوان ، پُرسان، باران ، تابان ، . . .
کلمه ایست که شایدانسانی باشنیدن، خواندن، دیدن، حس کردن و. . . یادشبح یاارواح ( جمع روح ) بیفتدوبترسد، هرچندسالی ازاوگذشته باشد؛وشایدانسانی بیادآرامش درونی وروانی بیفتد وحتی خودش هم ارامش پیداکند. همانطور که در قسمت توضیحات این فرهنگ نامه پارسی نوشته شد، معنای روان درآن رایج تراست وسپس جان و. . . . مثال:آرامش یافتن روحم=آرامش یافتن روانم ... [مشاهده متن کامل]
نباید آرامش گرفتن روان رابا آرامش جسمانی، اشتباه گرفت، چونکه درزمان آرمیدن همیشگی، مرگ ( عمرتان دراز ) ، جسم میماند ومیپوسد درحالیکه روح همیشه میماند ونمیپوسد. خوب پس چراهنگامی که روان مان آرام است، جسم ماهم آرام است؟زیراروح سرچشمه ارامش بدنی ست. ارام کردن روح رامیتوان بایادخدا، براحتی انجام داد. کتابی بنام رازsecretنوشته خانم روندا بایرن، توضیحاتی دراین مورد دارد یاکتاب قدرت فکر بنوشته جوزف مورفی. من خواندن چنین کتاب هایی رابشمافرهنگ دوستان ایرانی، تقدیم میفرمایم!
روح= جان و روان ک اگز ب ارامش برسه حسه باکلاسیه
استاد هاشم رضی در باره پنج نیروی آدمی بسیار مفصل نوشته: این پنج نیرو عبارتند از ۱ - جان, ۲ - روح, ۳ - روان, ۴ - وجدان, ۵ - فروهر طبق پژوهشهای این دانشمند بزرگ دین زرتشت شگفتیهایی به جهان حکمت فلسفه به وام داده است. از فلسفه عالی افلاتون به زبان آلمانی Platon که از سال ۴۶۹ تا ۳۹۹ پیش از میلاد مسیح می زیست و شاگردSokrates یا سقراط بود و دربار مثل و صورت الاهی ارواح در آیین یهود و ملک یا فرشته نگهبان در عیسویت و اشکالی دیگر از عالی ترین شکل فلسفی تا صور پیش پا افتاده خرافی که در باره شکل الاهی روح آدمی در جهان معمول است, به شکل عجیبی نشان می دهد که از مساله روح یا روان زرتشتی متاثر شده است. در این آیین آدمی دارای پنج نیروی نهادی و باطنی است که این پنج اجزای متشکله بدن و هستی آدمی است و در زندگی وی نقش های متفاوت و مهمی را ایفا می کنند. در بخش هایی چند از اوستا از این پنج نیروی باطنی با هم یاد شده. در فروردین یشت, بند ۱۴۹ - ۱۵۵ آمده: [اینک ما جان و وجدان ( دئنا, دین ) و نیروی دراکه و روان و فروهر نخستین آموزگاران کیش را . . . , می ستاییم] همچنین در بند ۱۵۵ از فروردین یشت در باره این پنج نیرو با هم یاد شده است. شاید عده ایی روح و روان را با هم قاطی کنند. روان نیروی درک یا خرد است که برخی از نیروها را سر پرستی می کند. در آلمانی این پنج نیرو چنین است : ... [مشاهده متن کامل]
جان=Wesen روح=Geist روان=Seele وجدان=Gewissen Farvahar هم که همان است. پس از مرگ جان با تن از بین می رود ولی چهار نیروی دیگر جاودانی است و برای همیشه می ماند. فروهر پیش از تولد وجود داشته و پس مرگ هم وجود خواهد داشت. اینکه نوروز آتش روشن می کردنند این بوده که ایرانیان کهن ماه را ۳۰ روز می گرفتند و هر روز یک نامی داشت و در آخر سال ۵ روز باقی می ماند که آنرا جشن می گرفتند و به آن پنجو می گفتند. در این روزها در بامها آتش روشن می کردنند تا فروهر رفتگان از آسمانها به خانه هایشان بر گردنند و جشن بگیرند.
روح و ریح و ریحان و ریاحین همگی از ریشه روح به معنای باد یا نسیم یا بوی خوش که همگی در نامرئی بودن اشتراک دارند و در قرآن برای خلق آدم و دمیدن در او از روح و برای جبرئیل هم تعبیر روح القدوس آمده.
می توان گفت روح به معنای نسیم ملایم و وجه اشتراکش با ریح هم اینه که هردو نامرئی و این رو هم بگم که ما زیاد در مورد روح اطلاعی نداریم زیرا یکی از سوالاتی که یهودیان از پیامبر پرسیدند مبنی بر صدق او بر پیامبری ... [مشاهده متن کامل]
پیامبر در جواب گفت نمی دانم مگر چیز خیلی کمی از آن و فقط خداوند از آن اطلاع دارد که درواقع یهودیان او را تایید کردند و این به این معناست که پیامبران قبلی هم به این صورت عمل کرده اند و توضیح های بی سند و بی منبع هم جز ظن و گمان ما را به دست آویزی وصل نمی کند. روح وقتی که وارد بدن بشه خواسته های جسم از جمله هوای نفس شهوت و . . . را برآورده میکند و این کالبد مثل زندان است برای روح در قرآن تعبیر روح القدس برای جبرئیل و نفخت فیه من روحی را برای آدم آورده.
روح در لغت به معنی نسیم است و باد.
روح و روان: روح و روان دو نوع نرم افزار یا برنامه اند که در ساختمان ژنها توسط طبیعت نوشته و حکاکی شده اند. تعدادی از ژنها نقش مغز را ایفا میکنند که می توان آنها را مغز ژنتیکی نامید. وظیفه آنها نظارت بر اجرای بقیه برنامه ژنها ست. بر نامه مغز ژنتیکی وظیفه نظارت؛ کنترل و هدایت زندگی درونی را به عهده دارد که شامل فعل و انفعالات شیمیائی و بیوفیزیوشیمیایی؛ کار کرد سلولها ؛ بافتها و ارگان ها و روابط آنها با هم دیگر. اجرای برنامه های روان غیر ارادی صورت می گیرند و توسط خواست و اراده و اختیار انسان بدون دست کاری ساختمان ژنها غیر قابل کنترل می باشند. بنابراین روان به طور کلی بخش یا ضمیر نا آگاه نامیده می شود. بر نامه روانی توسط خود طبیعت از طریق تماس تن یا بدن با محیط زیست قابل پرورش میباشد و آنهم تدریجی و به مرور زمان با انطباق ژنتیکی صورت می گیرد. در طی آن بغضی ژنها که وظائف خودرا انجام داده اند ، به خواب می روند و یا خاموش می شوند . بعضی ژن های دیگر برای انجام وظایف جدید تری از خواب بیدار شده و یا روشن می گردند. برای انجام وظایفی که تا کنون وجود نداشته اما هم اکنون به وجود آمده اند، تعدادی ژن از پیکره و یا خمیره ژنهای کُد گذاری نشده ، جهت انجام آن وظائف کُد گذاری می شوند. ... [مشاهده متن کامل]
مغز ژنتیکی ژنهای سلولهای مغز و اعصاب انسجام برنامه ای دیگری دارند که خاصیت آگاهی و خود آگاهی را ایجاد می کنند که آنرا می توان روح نامید. وظیفه روح عبارت است از نظارت و کنترل و هدایت حرکت بدن در حیطه زندگی بیرونی، شامل زندگی فردی ؛ خانوادگی ؛ محیطی و اجتماعی. افکار ؛ اندیشه ها ؛ و خیالات همه در حیطه فعالیت بر نامه روحی صورت میگیرند. در عوض خواب دیدن در حیطه فعالیت برنامه روانی صورت میگیرد. بنا بر این بر خلاف دیدگاه اندیشمندان دینی ، پدیده رویا ربطی به قبض روح در حین خوابیدن و احیانا ارتباط آن با عالم برزخ ندارد. پس از مرگ بدن و انحلال نظم و انسجام ساختمان ژن ها ، نظم و انسجام بر نامه ای روح و روان هم مختل می گردد. لذا جدایی روح و روان از تن پس از مرگ حقیقت ندارد. برای شناختن روح و روان و داشتن تصویر روشنی از آنها به نظر من بهتر است از متون قدیمی تا حدودی فاصله بگیریم و نگاهی به علم اینفورماتیک در بخش ساختار و بر نامه ریزی میکروپروسسورها بی اندازیم و به طرز کار ژنها هم توجه داشته باشیم. اینکه خداوند به رسول خود فرموده است: اگر از تو پرسیدند که روح را برای آنان تعریف نمائی، پاسخ بده که روح امر پروردگار من است و دانش انسان در مورد آن اندک می باشد. در این آیه منظور از دانش انسان ، دانش انسان در عصر پیامبر اسلام بوده است و نه در اعصار آتی. در جایی دیگر خداوند به رسول خود چنین آیه ای را نازل فرموده است: این آیات و ادله روشن که هم اکنون به تو نازل می شود، بعدا به اهل معرفت و حکمت و علم روشن تر بیان خواهد شد. منظور خداوند از استفاده از صفت تفضیلی روشن تر چه بوده است؟ مگر نه اینکه دانش بشر در طی اعصار قابل تکامل است! برای افلاطون تن و یا بدن زندان روان بود. از دیدگاه قوم یهود و اقوام مسیحی ، بدن تِمپِل روح می باشد و از دیدگاه اقوام مسلمان روح امر خداوند . مولانا خود را مرغ باغ ملکوت می پندارد که از عالم خاک جداست و در این جا قفسی دو سه روزه از تن ساخته اند. حافظ از خود و مخاطب می پرسد: چگونه طواف کنم در فضای عالم قدس؟ که در سراچه ترکیب تخته بند تنم. طبق باور من عالم ملکوت و عالم خاک عارفان و روان و تن فیلسوف باستان و کالبد و روح فیلسوف فرانسوی به نام دکارت و عنصر و صفات اسپیینوزا و روح و ماده ایده آلیست ها و ماتریالیست ها و جهان فانی و جهان باقی خودمان هر دو یک عالم می باشد. اما این عالم دائم حالات خود را تغییر می دهد و از این حالت فعلی خود در آمده و به همان عالم ملکوت تبدیل خواهد شد. بنا بر این بدن و حالات کیفی و برنامه ای آن یعنی روح و روان بطور جاودانه به همراه همدیگر خواهند بود چه در طول زندگی و چه پس از مرگ. می توان تصور کرد: که خداوند همانطور که روح و روان انسان را دوست دارد ، جسم انسان را هم دوست دارد و الی در کلام خود آن چنان سفت و سخت وعده معاد جسمانی را به بشریت نمی داد. اگر از تو پرسیدند که جای روح و روان کجاست : بگو خداوند بخشی از امر خود را در ساختمان ژن ها و بخشی را در ساختمان اتم ها حکاکی نموده است.
روح در حقیقت خود یک انرژی واحد در بالاترین سطح از مجموع سطوح سه گانه ( هفت گانه ) جهان خلقت ( منبع - هستی - کائنات ) است. به عبارت دیگر روح خالص ترین شکل از مجموع کل انرژی بی شکل منبع است. امام صادق ( ع ) نیز در توصیف روح فرموده اند: "روح را نتوان به سنگینی و سبکی توصیف نمود. روح موجودی رقیق است که قالبی تیره بر آن پوشانیده شده است". همچنین از آن حضرت سؤال شد: آیا روح پس از آنکه از بدن جدا گشت، متلاشی ( ونابود ) می شود یا باقی می ماند؟ فرمودند: "باقی است تا گاهی که در صور دمیده شود. " ... [مشاهده متن کامل]
این حدیث علاوه بر اشاره به ماهیت روح، اشاره به وحدت آن نیز دارد. روح از دیدگاه امام در این دو حدیث یک موجود واحد است که هرگز از بین نمی رود و با این که وجود دارد اما امکان دیدن و حس کردن آن برای انسان میسر نیست ( مانند هوا که فضا را اشغال میکند اما محسوس نیست ) . - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - برای اطلاعات بیشتر به بخش دوم از کتاب " قانون"، فصل اول، ذیل عنوان جسم و روح مراجعه کنید. برای دانلود فایل پی. دی . اف کتاب میتوانید به آدرس t. me/lawbook11311 مراجعه کنید.
روان
روح نه جسم است و نه جان. روح انگیزه است. میل و حس است. روح دانستن چیستی هاست. روح بن حیات است. روح را نمی شود از تن و یا از جان شناخت. روح همان است که عاشق آن سیب معروفِ درخت چیستی شد. چون سیب بوی اوی را می دادستی. لیکن روح هرگز توان تناول سیب را نداشت. پس از حضرت هو درخواست کرد تا طعمش را بچشد. ازین رو از خاک، تن خلق گشت و از برای وقت، جان در تن دمیده شد. حال این عالم لبالب از روح است. آنکه در هر تنی چند روح است مهم نیست. مهم آنست که آدمی در کلیت روح را در یکی از آمالش رها کردستی. و روح که نباشد جان سوار بر کار می شود. آنگاه از اسلام، داعش ظهور می کند. از مسیحیت استبداد و از دیگر مکاتب پلیدیهایی کهن. اما از خواص روح یکی کشف استعداد است. و درویش صوفی با اوی در استعدادی غرق می شود. خروجی این هیچ شدگی و بینندگی بی احساس، امثال ابوسعیدها می شوند. روح لطیف است و رنجور. روح مرگ را نمی چشد. همانگونه که تن و جان نیز مرگ را نمی چشند. امروزه دانشمندان به این مهم رسیده اند که پس از پایان وقت زیستن متحدانه یا همان مرگِ تن، زیستنی معکوس در میت شکل می گیرد. و تن در خاک در چرخه ای معکوس دخول می کند. و در نهایت در چرخه خویش محو می گردد. ... [مشاهده متن کامل]
اما حال روح، او که ازینهمه شکست سیاه مست شده است به دنبال اوی، عاشق تنی دیگر می شود. و مست در مست، جان را نیز با خویش همراه می سازد. لاکن اینجا مشکل از روح نیست، چون اوی در همه چیز موجودیت دارد. و روح از پی اوی، در هر چیز و چیزکی دخول می کند. و پس از هر فتوحی در پوچی اسیر می گردد. چون اوی در پشت هر میلی پنهان شده است. و با هر فتوحی اوی ما را رها می سازد. و روح ازین همه شکست به ستوه می آید و در گوشه با سرشکستگی آرام می گیرد. و کارِ آدمی زار می شود. چون ازآن پس دیگر امیالِ آن موجودیت، آسمانی نیستند. و در دام اوی بازنده ای تمام عیار می شوند. حال تا چه زمان می خواهیم این بازی را ادامه دهیم با خودمان است. اما باید بدانیم طوفان نوح و زلزله قوم لوط از برای داخل کتابها نبوده و نیستند. ما در سرابی استیم که با دامهای اوی جهانی را فاسد و ویران می سازم پس باید جایی کار را رها سازیم. قوم لوط در نزدیکی بحر المیت مدفون گشته اند. و دیگر نسیان کاران در جایی دیگر. و در نهایت روح، محدودی از نامحدودی مقدس است. اگر با او نباشیم تنها در پوچی اسیر خواهیم گشت. هرچند که با روح نیز می شود در پوچی اسیر ی وامانده گردیم. چون اینجا عالم اسرار است. مکن و مزن تا مزنند و مبرندت. یا حقّ
روح اصطلاحی در علوم دینی و فلسفی است راجع به همه موجودات ( نه فقط انسان و موجودات زنده از دیدگاه زیست شناسی ) . بسیاری از ادیان معتقدند که روح در مقابل جسم، یعنی قسمت غیرمادی یک موجود است. و این که هر موجود یک روح دارد. ... [مشاهده متن کامل]
محتویات [نمایش] دیدگاه زبان شناسی [ویرایش] بعضی واژه ها با وجود این که چند معنی دارند در یکی از معانی شان ( معمولاً کلّی ترین معنی ) مترادف روح اند[۱]: عقل: در لغت یعنی قدرت تفکر. در روایات اسلامی هم به معنی روح و هم به معنی فطرت آمده نفس: در لغت یعنی خود. در اصطلاح گاه یعنی روح و گاه یعنی غریزه جان: در لغت یعنی حیات یا زندگی. در بعضی ادیان و فلسفه ها همان روح است. در زیست شناسی ( علم شناخت حیات[۲] ) موجود زنده یعنی موجودی با 6 عملِ تنفس، تناول ( خوردن ) ، رشد، تناسل، حرکت و …. دل، قلب، فواد: در لغت عضوی از بدن است. در اصطلاح عربی یعنی روح سرّ در لغت یعنی راز و در اصطلاح عربی یعنی روح یا روح انسان در زبان عبری هم واژه روح ( רוח ) و هم واژه نفیش ( נפשׁ ) وجود دارد. که واژه نفیش به واژه های نَفس ( به معنی خود ) و نَفَس ( به معنی دم و بازدم ) بسیار نزدیک است. روح در زبان عربی به واژهٔ ریح ( باد ) نزدیک است. از همین رو بعضی معتقدند منشاء به وجود آمدن لغت روح و معنی آن چنین است: «ذَات لَطِیفَة کَالْهَوَاءِ سَارِیَة فِی الْجَسَد کَسَرَیَانِ الْمَاء فِی عُرُوق الشَّجَر[۳]»[۴] دیدگاه مشترک ادیان و فلسفه ها [ویرایش] تعریف و ماهیت آن از نظر هر دین و فلسفه ای متفاوت است. [۵] همهٔ ادیان و فلسفه ها معتقدند: روح ماهیت معنایی و غیر مادی و مجرّد دارد. بر خلاف جسم یا بدن. هر موجود، حدّاکثر یک روح دارد. روح قائم به خود است[نیازمند منبع]. اغلب ادیان و فلسفه ها معتقدند: روح و بدن کاملاً از هم مستقل ( قابل جدایی ) اند. روح حالت مادی و حس پذیر ندارد. مثلاً نمی تواند دیده یا لمس شود. [نیازمند منبع] نمی توان حرکت روح را دید. مثلاً نمی توان خروج روح از بدن را دید. [نیازمند منبع] بعضی ادیان و فلسفه ها معتقدند: روح مخلوقی بی مانند در عالم موجودات است. یعنی هیچ موجود دیگری از جنس روح در جهان وجود ندارد. روح اساس حیات یا زندگی، احساس، هشیاری و ادراک است. نفس ( خود ) مجموعهٔ جسم و روح است. جسم ممکن است بعد از مرگ پایدار باشد و ممکن است نباشد. امّا روح پایدار و جاودان است[نیازمند منبع]. ادیان و فلسفه ها در موارد زیر اختلاف دارند: تعریف روح چیست؟ روح ابتدا از کجا و کی موجود شده و منشاء ( پدید آورنده ) آن چیست؟ کار و وظیفهٔ روح در حین مرگ و بعد از مرگ چیست؟ مرگ چیست؟ بعضی می گویند: مرگ بیرون رفتن روح از بدن است بعضی می گویند: مرگ بیرون رفتن روح و حیات از بدن برای همیشه و خواب بیرون رفتن روح و ماندن حیات است. بعضی می گویند انسان سه نوع روح دارد: روح نباتی، روح حیوانی، و روح انسانی. فقط سومی هنگام خواب از بدن می رود. جدیدترین تعریف از مرگ بر اساس علم روحی امروزی بیان شده است. به این صورت که روح و تنپوش انسان با 14 ریسمان انرژی ( ریسمان های نقره ای ) به جسم متصل است و با جداشدن تک تک این ریسمان ها مرگ فرامیرسد. در حقیقت مرگ به دلیل تغییر فرکانس روحی و به پایان رسیدن یک دوره تکامل روح رخ می دهد ( [۶] ) . آیا روح قبل از این عالم وجود داشته؟ ( از پر اختلاف ترین مسائل[۷] ) وجود روح [ویرایش] وجود روح پیش از تولّد فطرت · غریزه · عالم ذر در حین زندگی بازگشت روح · حیات پس از مرگ معاد · تناسخ · نابودی این جعبه: نمایش • بحث • ویرایش مسالهٔ روح و حیات پس از مرک در حوزهٔ اعتقاد به وجود مشترک اند. هر اعتقادی در مورد یکی، تاثیر مستقیم در دیگری دارد[۸] قبل از تولّد [ویرایش] این مساله پر اختلاف ترین مساله در مورد وجود روح است[۹]. گروهی از مسلمانان به عالم ارواح قبل از خلقت آدم و عالم ذر قبل از تولد اعتقاد دارند. در حین زندگی [ویرایش] زیست شناسان حیات را با علایم 6 گانهٔ حیاتی می شناسند. اما در مورد رابطهٔ روح با حیات حرفی نمی زنند. این گروه ممکن است معتقد به بازگشت روح باشند. یعنی فردی مدّتی حدود چند ساعت علایم حیاتی نشان نمی دهد. سپس دوباره علایم حیاتی نشان می دهد عدّه ای حیات را با تکیه بر تعریف زیست شناسان ماشینی معرفی می کنند و به وجود روح ( بعد غیر مادی ) اعتقاد ندارند، و معتقدند انسان پس از مرگ نابود می شود. عده ای معتقدند روح عامل حیات در این عالم است. بعد از مرگ [ویرایش] عدّه ای حیات را با تکیه بر تعریف زیست شناسان ماشینی معرفی می کنند و به وجود روح ( بعد غیر مادی ) اعتقاد ندارند، و معتقدند انسان پس از مرگ نابود می شود. معاد: یعنی جسم پس از مرگ نابود می شود. اما روح به نوعی زندگی ( مانند برزخ ) ادامه می دهد تا در روز قیامت اعمالش مورد قضاوت و پاداش و مجازات قرار گیرد. این عقیده در بسیاری ادیان بزرگ مثل ادیان ابراهیمی شایع است. تناسخ یعنی روح پس از مرگ به جسم فرد دیگری منتقل می گردد. این سه عقیده با یکدیگر در تضاد اند دین اسلام [ویرایش] این واژه در قرآن مجید ۲۱ بار تکرار شده است، و معانی متعددی دارد. از جمله: ۱ - فرشته وحی ( جبرئیل ) ؛ که به صورت «روح القدس» ( نحل، 102 ) و «روح الامین» ( شعراء، ۱۹۳ ) به کار رفته است. ۲ - فرشته ای که بالاتر از همه ملایک است، یا موجودی برتر از ملایک. ( قدر، ۴ ) ( نبأ، ۳۸ ) ( معارج، ۴ و ۵ ) . ۳ - روح مستقل از جسم در انسان ( نفس انسانی ) : قرآن در آیات ۲۹ حجر، ۷۲ «ص» و ۹ سجده می فرماید: خدا پس از تکمیل خلقت انسان و نظام بخشیدن به آن، از روح خویش در آن دمید، و سپس به فرشتگان دستور داد بر او سجده کنند. در جهان بینی اسلامی، انسان از دو چیز مختلف آفریده شده است، که یکی در حد اعلای عظمت، و دی . . .
روح: راحت. همی نومید مباشید از راحت خدای که نومید نشود از راحت خدای مگر گروه کافران. ( سوره12 آیه 87 ) . مویدالدین شیرازی، بنیاد تاویل.