روبرو

/ruberu/

    opposite
    vis-a-vis
    ahead
    oppositely

فارسی به انگلیسی

روبرو بودن
apposition

روبرو شدن با
meet

روبرو شدن با گردن کلفتی
outbrave

روبرو شدن شجاعانه با
brave

روبرو کردن
confront

مترادف ها

adverse (صفت)
مغایر، ناسازگار، مخالف، مضر، روبرو

opposite (صفت)
ضد، روبرو، وارونه، متناقض، نقیض، مقابل، معکوس، از روبرو

head-on (صفت)
روبرو، مستقیم

vis-a-vis (قید)
روبرو، با هم، مقابل

پیشنهاد کاربران

Opposite
مثلا میخوایم بگیم پیاده رو روبرو:
the pavement opposite
سینه کشِ . . . . . . . . . . = کنارِ / مقابلِ . . . . . . . . . . . . .
سینه کشِ دیوار ایستاده بودم.
فراروی

بپرس