رو

/rav/

    aspect
    complexion
    face
    lineament
    surface
    top
    go

فارسی به انگلیسی

رو امدن
surface

رو انداختن
ask, request

رو به افتاب
exposure

رو به بالا
up, upturned, retrouss
upward, superior, upbeat, supine

رو به بیرون
outward

رو به تباهی
degenerative

رو به ترقی
up-and-coming, on the rise, on the progress
upbeat, upward

رو به جلو
abreast, along, supine

رو به جلورفتن
nose

رو به خرابی بودن
disrepair

رو به دریا
seaward, seafront

رو به دوربین
full-faced

رو به رشد و توسعه سریع بودن
flourish

رو به رو شدن با
oppose, face

رو به رو قرار دادن
oppose

رو به رونق
flourishing, up-and-coming

رو به زوال
decadent, degenerative, dead duck

رو به زوال گذاشتن
decay

رو به سویی داشتن
tend

رو به کاهش نهادن
wane

مترادف ها

face (اسم)
نما، منظر، سطح، صورت، رخ، لقاء، قیافه، چهره، رو، وجه، قبال، رخسار

top (اسم)
اوج، سر، قله، بالا، نوک، تپه، راس، رویه، فرق، روپوش، فرق سر، رو، فرفره، تاپ، کروک، درجه یک فوقانی

visage (اسم)
سیما، نما، منظر، صورت، رخ، چهره، رو، رخسار

superficies (اسم)
نما، سطح، جبهه، رو، روکار

uppermost (صفت)
از اغاز، مافوق، برتر، رو، بالاترین، از بالا، از ابتدا

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورایی
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

رورورورو
به لری بیرانوند چو
رو به معنی فرزند: جانِ رو
رو به معنی رودخانه : شاه رو
رو به معنی رو داشتن: پر رو، سگِ رو ، که سگ رو از پرو پرو روتر بودن معنی میدهد
گویش طالقانی
منبع عکس. فرهنگ فارسی یا فرهنگ عمید
رورورورورو
رو در زبان لکی با تلفظ متفاوت چند معنی دارد ۱. رو به شکل رُو یعنی رو دهانه و مسیل آب ۲. و به معنی چهره و رخ و صورت نیز می باشد و مه رو یعنی صورت مثل ماه ۳. رو با ساکن بودن واو در زبان لری و گویش لرها یعنی بر و و در برخی موارد با عتاب همراه باشد یعنی گم شو ۴. رو در زبان لکی یعنی فرزند و بچه که شعر دسم و دامان یَکَی هتَه گیر بی رو بی فرزند بی خدا و بی پیر
...
[مشاهده متن کامل]

یعنی دست به دامن یکی شدم کا بچه ای هم نداره و یک آدم بی خدا که ائمه رو هم قبول نداره
و اصطلاح بی رو و بی فرزند یعنی شخص بی رحم و در فرهنگ لرستان تا کسی صاحب فرزند نشه مروت و عاطفه نداره

رو=درزبان لکی به معنای رود ، رودخانه میباشد .
رو =به معنای برو است .
رو=رخ ، چهره، صورت ، رخسار.
رو=درزبان لکی این واژه به معنای فرزند وبچه می باشد و مخفف روله است .
رست روسی و رو سانسکریت . .
رودرا همچنین نام یک خدای هندی به معنی غرشگر است
تکمیلی:
"رو به رو" و "رو در رو" از همان ریشه ی "رو" به معنی بالاتر از سطح گرفته شده و بعدا مفهوم تقابل پیدا گرده است
رو در رو یعنی روی دو نفر مقابل هم قرارگرفته شده صورت به صورت دو طرف که مجاز با علاقه محلی است و حقیقت آن تقابل است
رو یعنی بالا و در اخص کلمه بیشتر به معنی قسمت بالاتر از سطح است
روییدن یعنی بالاتر از سطح آمدن
رو در مفهوم صورت یعنی قسمتی که بالاتر از سطح بدن است "رو به رو" و " رو در رو" از همان مفهوم است
رویه یعنی قسمت رویی سطح
رویه، رویِش ، روییدن
روی بام بالای بام
روی درخت بالای درخت
روانه.
رو
رودخانه در گویش بندری خوزستانی
رو نشت به زبان ما یعنی عصر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)