رهنمون

/rahnemun/

    counsel
    direction
    guidance
    leading
    directive
    guide

فارسی به انگلیسی

رهنمون دادن
direct

رهنمون شدن
suggest

مترادف ها

adviser (اسم)
مشاور، رایزن، راهنما، رهنمون، ناصح

advisor (اسم)
مشاور، رایزن، راهنما، رهنمون

guideline (اسم)
راهنما، رهنمون، شاقول، راهبرد

پیشنهاد کاربران

کشیده شد
رهنمون= لیدر / رهبر
رهنمون:آگاه و کاردان
<<شما بازگردید="" تا="" من="" کنون،="">
دِلیری به جای آورم رهنمون. >>
بجای آوردن: کنایه ی ایماست از فراهم آوردن و یافتن
یعنی: شما برگردید تا من اکنون دلیری کاردان بیابم
دکتر کزازی در مورد واژه ی رهنمون می نویسد:
...
[مشاهده متن کامل]
<<”رهنمون” همواره چونان صفت فاعلی به کار رفته است و در کاربرد و معنی، برابر است با راهنمای: مصدرهایی که به ”مودن” پایان می پذیرند، دارای دو بُنِ اکنونند که یکی با ”آی ”ساخته می شود و دیگری با” اون” و از این هر دو، صفت فاعلی ساخته می تواند شد در نمودن، یک بُن” نمای” است و دیگر” نمون” و صفت فاعلی از آن یکی ”راهنمای” است و از این یکی، ”رهنمون”. مصدری دیگر افزون است که یک بُن آن” افزای” است و دیگر” افزون” و صفت فاعلی آن، نمونه را، یکی ”روز افزای” است و دیگر ”روز افزون”. >>
نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ۱۳۸۴، ص ۲۸۸.

بپرس