رهسپار

/rahsepAr/

    setting out
    proceeding
    departee
    outbound
    pilgrim

فارسی به انگلیسی

رهسپار باختر
westbound

رهسپار بودن
cruise

رهسپار شدن
decamp, quit, part, wend, to proceed, to set out, to travel

رهسپار شدن از جایی
depart

پیشنهاد کاربران

هم خانواده رهسپار. مناجات . نایل. دریغ. غریب. ایام . منظومه. اسرار. کام.
رهسپار طایفه ی مهمی از ایل بزرگ بیرانوند
زنده باد لک و لکستان بزرگ
عازم رهگذر
رهسپار میشه مسافر و راهی البته بر خی اوقات معنی رهسپر هم میده
راهی . عازم . رهگذر. رهسپر
معنی رهسپار راهی. و عازم و. . . . . .
راهگذار، رهسپر، رهگذر، سیاح، عازم، مسافر، روانه، گسیل

مسافر: در گویش لُری طوایف جنوب خوزستان و همچنین در استان کهگیلویه و بویراحمد، پیشتر واژه ی "رَه وار" برای "مسافر" استفاده می شد که همانند آن در فارسی "راه وار" می باشد.
روانه گشتن
راهی
مسافر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس