رهانیدن از اسارتemancipateرهانیدن از قید چیزیdisengageرهانیدن از گناهredeemرهانیدن با دادن باجransomرهانیدن با دادن سربهاransom
deliver somebody from something=literary or biblical to help someone escape from something bad or evilخلاص دادن. [ خ ِ / خ َ دَ ] ( مص مرکب ) رهایی دادن. خلاصی بخشیدن. ( یادداشت بخط مؤلف ) : تریاک فاروق از گزیدن افعی و گزیدن همه انواع ماران و سگ دیوانه خلاص دهد و مضرت همه زهرهای دیگر که کشنده است بازدارد. ( ذخیره خوارزمشاهی ) . ... [مشاهده متن کامل] ارجو که بسعی و اهتمام توزین غم بدهد خلاص دادارم. مسعودسعدسلمان. داند که نکرده ام گناهیآن کس که خلاص خواهدم داد. مسعودسعدسلمان. بخت ار بتو راه دادنم نتواندآخر ز خودم خلاص دادن داند. خاقانی. بده دینار از قیدم خلاص داد . ( گلستان سعدی ) . خلاصی دادن. [ خ ِ / خ َ دَ ] ( مص مرکب ) رهانیدن. ( یادداشت بخط مؤلف ) :بیا ز محنت جان کندنم خلاصی دهکه دم زدن ز فراق تو مردنی است مرا. نظیری ( از آنندراج ) . نجات بخشیدن. [ ن َ / ن ِ ب َ دَ ] ( مص مرکب ) رهاندن. رهانیدن. آزاد کردن. خلاص دادن. رجوع به نجات شود.رهانیدن: رهانیدن ریخت " گذرا " ی ( = متعدی ) "رستن " است . ) ) ( ( ترا دانش ِدین رهاند درست؛در ِ رستگاری ببایدْت جُست. ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 206 )بن مضارع مصدر+ عکس و لینک