deliver somebody from something=literary or biblical to help someone escape from something bad or evil
خلاص دادن. [ خ ِ / خ َ دَ ] ( مص مرکب ) رهایی دادن. خلاصی بخشیدن. ( یادداشت بخط مؤلف ) : تریاک فاروق از گزیدن افعی و گزیدن همه انواع ماران و سگ دیوانه خلاص دهد و مضرت همه زهرهای دیگر که کشنده است بازدارد. ( ذخیره خوارزمشاهی ) .  
 ...  [مشاهده متن کامل]  
ارجو که بسعی و اهتمام تو
زین غم بدهد خلاص دادارم. 
مسعودسعدسلمان. 
داند که نکرده ام گناهی
آن کس که خلاص خواهدم داد. 
مسعودسعدسلمان. 
بخت ار بتو راه دادنم نتواند
آخر ز خودم خلاص دادن داند. 
خاقانی. 
بده دینار از قیدم خلاص داد . ( گلستان سعدی ) . 
خلاصی دادن. [ خ ِ / خ َ دَ ] ( مص مرکب ) رهانیدن. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
بیا ز محنت جان کندنم خلاصی ده
که دم زدن ز فراق تو مردنی است مرا. 
نظیری ( از آنندراج ) . 
نجات بخشیدن. [ ن َ / ن ِ ب َ دَ ] ( مص مرکب ) رهاندن. رهانیدن. آزاد کردن. خلاص دادن. رجوع به نجات شود.