رها شدن


    dislodge
    to be delivered or released
    to drop

فارسی به انگلیسی

رها شدن از دست کسی
slide

مترادف ها

shoot (فعل)
رها کردن، زدن، جوانه زدن، درکردن، سبز شدن، پرتاب کردن، عکسبرداری کردن، گلوله زدن، رها شدن، امپول زدن، فیلمبرداری کردن، درد کردن

پیشنهاد کاربران

وابسته نبودن. ، عدم وابستگی یعنی رها کردن،
یافتن در رهایست
رها آمدن . [ رَ م َ دَ ] ( مص مرکب ) رها شدن . خلاص شدن . ( یادداشت مؤلف ) :
بدان تا جهان از بد اژدها
به فرمان و گرز من آید رها.
فردوسی .
مگر زنده از چنگ این اژدها
تن یک جهان مردم آید رها.
...
[مشاهده متن کامل]

فردوسی .
نهان بود چند از دم اژدها
نیامد به فرجام هم زو رها.
فردوسی .
خورش ساخت آن مغز را اژدها
نیاید یکی تن ز چنگش رها.
فردوسی .

رها
رها شدن باد: در رفتن ضرطه.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۱۹۶ ) .
رستن، وارستگی، رهایی، آزاد شدن . یله گشتن . طلاق، وارستن
وارستن

بپرس