رنجه اورgallingرنجه دادنgallرنجه داشتنannoy, irk, jangle, nag, offend, oppress, torment, troubleرنجه کردنaggrieve, exasperate, to give trouble(or pain)to
رنجه: در پهلوی رنجگ ranjag بوده است ( ( دگر گفت کز راه دور و درازشدی رنجه اندر نشیب و فراز. ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 349. ) دل تنگ+ عکس و لینک