رنج بردن


    smart
    suffer
    agonize
    bleed

فارسی به انگلیسی

رنج بردن از تنفر
writhe

رنج بردن از شرم
writhe

رنج بردن یا رنج کشیدن
to take pains, to toil, to suffer

مترادف ها

travail (فعل)
درد کشیدن، رنج بردن

toil (فعل)
زحمت کشیدن، رنج بردن

take care (فعل)
مواظبت کردن، سعی کردن، رنج بردن

suffer (فعل)
کشیدن، سوختن، تحمل کردن، متحمل شدن، رنج بردن

پیشنهاد کاربران

رنج پیمودن ؛ رنج بردن :
مرا چون مخزن الاسرار گنجی
چه باید در هوس پیمود رنجی.
نظامی.
- عقوبت بردن ؛ رنج بردن. عذاب بردن :
مسلط مکن چون منی بر سرم
ز دست تو به گر عقوبت برم.
سعدی.
- عقوبت کشیدن ؛ رنج بردن. عذاب کشیدن :
بناها در ازل محکم تو کردی
عقوبت در رهت باید کشیدن.
ناصرخسرو.
جان کندن

بپرس