رنج پیمودن ؛ رنج بردن : مرا چون مخزن الاسرار گنجی چه باید در هوس پیمود رنجی. نظامی.
- عقوبت بردن ؛ رنج بردن. عذاب بردن : مسلط مکن چون منی بر سرم ز دست تو به گر عقوبت برم. سعدی. - عقوبت کشیدن ؛ رنج بردن. عذاب کشیدن : بناها در ازل محکم تو کردی عقوبت در رهت باید کشیدن. ناصرخسرو.