رقیق

/raqiq/

    diluted
    watery
    liquid
    thin
    weak
    dilute
    soft
    tender
    rare
    tenuous

فارسی به انگلیسی

رقیق القلب
tender- hearted, tenderhearted

رقیق ساز
thinner

رقیق سازی
dilution

رقیق شدگی
attenuation, dilution, rarefaction

رقیق شدن
rarefy, weaken, thin

رقیق کردن
attenuate, dilute, rarefy, thin, weaken, to dilute, to rarefy

مترادف ها

attenuate (صفت)
رقیق، نازک

thin (صفت)
لاغر، رقیق، نازک، نزار، باریک، سبک، نحیف، تنک، کم پشت، کم چربی، رقیق و آبکی، کم جمعیت، بطور رقیق، نازک شدن

watery (صفت)
ابدار، رقیق، ابی، تر، ابکی، پر اب، اشکبار

rare (صفت)
غریب، رقیق، لطیف، خام، نادر، کمیاب، کم، نیم پخته، نایاب

ethereal (صفت)
علوی، رقیق، نازک، آسمانی، سماوی، روحانی، اثیری، اتری

lenis (صفت)
رقیق، دارای تلفظ نرم

washy (صفت)
سست، رقیق، کم رنگ، ابکی، اب زیپو

wishy-washy (صفت)
بی مزه، سست، رقیق، ابکی، زیپو

پیشنهاد کاربران

چند برابرواژه ی پارسی در کنار هم:
۱: لطیف و کثیف: نرمینه و سختینه.
۲: رقیق و غلیظ: کم مایه و پرمایه.
۳: متکاثف و متخلخل: چَگال و تَنُک.
۴: متراکم: انبوه، انباشته.
پارسی را پاس بداریم: )
رُو row
رُوَّکی rowwaki
در کارچان ( ( فارسی دوانی ) ) به چیز هایی که از حد معمول شل تر هستند میگن " رُو row " یا " رُوَّکی rowwaki
معامله کالا با کالا:پایا پای
متضاد و مخالف �غلیظ�
تُنُک، نازک
در برخی باره ها: کمرنگ، کم مایه، شُل، آبکی
کم اثر - خفیف -
آبدار، آبکی، باریک، تنک، روان، سیال، شل، کم رنگ، مایع، نازک، نرم
اگر فیزیکی بگوییم،
سلول هایش از هم دورتر اند
آبکی

بپرس