رقت

/reqqat/

    tenderness
    tenuity
    dilution
    rareness
    rarity
    pity or sympathy

فارسی به انگلیسی

رقت امیز
touching pitiable, pitiful

رقت امیز یا رقت اور یا رقت انگیز
pitiable, pitiful

رقت انگیز
pathetic, pitiful, appalling, touching

رقت اور
miserable

رقت بار
deplorable, pathetic, pitiful, sordid

رقت بار دانستن
deplore

رقت قلب
tender-heartedness, pity

مترادف ها

sympathy (اسم)
عاطفه، عطف، علاقه، همدمی، دلسوزی، همدردی، همفکری، رقت

tendresse (اسم)
شفقت، دلسوزی، رقت

tenuity (اسم)
سادگی، لطافت، قلت، رقت، باریکی

subtility (اسم)
رقت

پیشنهاد کاربران

چند برابرواژه ی پارسی در کنار هم:
۱: لطیف و کثیف: نرمینه و سختینه.
۲: رقیق و غلیظ: کم مایه و پرمایه.
۳: متکاثف و متخلخل: چَگال و تَنُک.
۴: متراکم: انبوه، انباشته.
پارسی را پاس بداریم: )
دقت و رقت : با تلاش و تمرکز بیشتر
در جمله نیازمند صرف دقت و رقت بیشتر خواهد بود منظور جستجو کردن و با آهسگی بیشتر
تنکی. [ ت َ ن ُ / ت ُ ن ُ ] ( حامص ) چگونگی تنک. رقت. نقیض سطبری. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : و خون طبیعی اندر سطبری و تنکی معتدل باشد و سرخ شیرین و خوش بوی باشد. ( ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) . || رقت. نازکی. نحیفی :
...
[مشاهده متن کامل]

گوهر تن در تنکی یافتند
قیمت جان در سبکی یافتند.
نظامی.
مرد تنک زهره نجوید ستیز
از تنکی لرزه کند تیغ تیز.
امیرخسرو ( از آنندراج ) .
|| شفاف بودن. رقت :
گر دل تو نز تنکی راز گفت
شیشه که می خورد چرا بازگفت ؟
نظامی.
|| نرمی. لطافت. آهستگی : چون اﷲ می گویم می بینم که اﷲ گفتن من از ورای آواز و حرفهای من است و واسطه ٔ بین اﷲ همان آواز است بدان تنکی. ( کتاب المعارف ) . رجوع به تنک و تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود.

مهربانی، لطف
ترحم
انبساط خاطر
نرمی
شفقت

بپرس