چند برابرواژه ی پارسی در کنار هم: ۱: لطیف و کثیف: نرمینه و سختینه. ۲: رقیق و غلیظ: کم مایه و پرمایه. ۳: متکاثف و متخلخل: چَگال و تَنُک. ۴: متراکم: انبوه، انباشته. پارسی را پاس بداریم: )
دقت و رقت : با تلاش و تمرکز بیشتر در جمله نیازمند صرف دقت و رقت بیشتر خواهد بود منظور جستجو کردن و با آهسگی بیشتر
تنکی. [ ت َ ن ُ / ت ُ ن ُ ] ( حامص ) چگونگی تنک. رقت. نقیض سطبری. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : و خون طبیعی اندر سطبری و تنکی معتدل باشد و سرخ شیرین و خوش بوی باشد. ( ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) . || رقت. نازکی. نحیفی : ... [مشاهده متن کامل]
گوهر تن در تنکی یافتند قیمت جان در سبکی یافتند. نظامی. مرد تنک زهره نجوید ستیز از تنکی لرزه کند تیغ تیز. امیرخسرو ( از آنندراج ) . || شفاف بودن. رقت : گر دل تو نز تنکی راز گفت شیشه که می خورد چرا بازگفت ؟ نظامی. || نرمی. لطافت. آهستگی : چون اﷲ می گویم می بینم که اﷲ گفتن من از ورای آواز و حرفهای من است و واسطه ٔ بین اﷲ همان آواز است بدان تنکی. ( کتاب المعارف ) . رجوع به تنک و تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود.