رعایت کردن


    adhere
    consider
    hew
    observe
    respect
    to observe
    to assist or favour

مترادف ها

observe (فعل)
گفتن، مشاهده کردن، دیدن، ملاحظه کردن، رعایت کردن، نظاره کردن، مراعات کردن، برپا داشتن

پیشنهاد کاربران

Observe
رعایت کردن: گنجاندن
خواسته شما را در نوشته رعایت کند - خواسته شما را در نوشته بگنجاند.
به جا آوردن
انجام دادن
heed
مدارا
comply with
comply with
رعایت کردن ( مقررات و قوانین )
پیروی کردن از
تبعیت کردن
از قوانین پیروی کردن
مراعات
رعایت کردن = ملاحظه کردن

بپرس