تن در دادن، راه یافتن، دست یافتن، رسیدن، نائل شدن، نزدیک شدن، رضایت دادن، موافقت کردن
acquiesce(فعل)
تسلیم شدن، تن در دادن، رضایت دادن، موافقت کردن، راضی شدن، ارام کردن
consent(فعل)
رضایت دادن، موافقت کردن، راضی شدن، موافق بودن
assent(فعل)
رضایت دادن، موافقت کردن
admit(فعل)
واگذار کردن، رضایت دادن، پذیرفتن، تصدیق کردن، راضی شدن، دادن، اقرار کردن، راه دادن، بار دادن، زیر بار رفتن، اعطاء کردن
پیشنهاد کاربران
( کوتاه آمدن ) معنی اصطلاح - > کوتاه آمدن رضایت دادن به چیزی به قصد پایان دادن به بحث یا جدال مثال: - اگر کوتاه می آمدم، قافیه را به کلی باخته بودم. - داداش کوتاه بیا دیگه، مثل اینکه تا صبح می خوای اینجا بحث کنی !
رضایت دادن: [عامیانه، اصطلاح] در گذشتن از شکایت و دنبال کردن قضیه، قبول کردن.