رشوه دادن


    bribe
    buy
    to give a bribe to
    to corrupt

مترادف ها

bribe (فعل)
تطمیع کردن، رشوه دادن

grease (فعل)
چرب کردن، رشوه دادن، روغن زدن

tamper (فعل)
رشوه دادن، مداخله و فضولی کردن، مذاکرات پنهانی وزیر جلی داشتن

palm (فعل)
کش رفتن، رشوه دادن، با کف دست لمس کردن

پیشنهاد کاربران

oil the hand ( v. ) ( also oil the fist, …palm )
to bribe
ارش. . . . .
خر کریم را نعل کردن ؛ رشوه دادن. به قاضی یا حاکم و فرمانروا رشوه دادن.
در کیسه را شل کردن
رشا
ارشا - ارتشا

بپرس