رشوه: پول یا کالایی که پنهانی در برابر انجام دادن کاری غیر قانونی یا تسریع در انجام کاری قانونی یا دریافت امتیازی به ناروا به کسی داده می شود. ( https://www. cnrtl. fr/definition/pot - de - vin )
همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
پَردا ( اوستایی: پَئیری دا pairidā )
بُلکفد، بلکفته. بلکفده :
بلحرب یار تو بْوَد از مرو تا نشابور
سوگند خور که در ره بلکفد او نخوردی.
ابوالعباس ربنجی ( از لغت فرس )
reshveh/ در گویش مازنی به کود حیوانی رشوه گفته می شود . گو موک - یا گسفند موک -
reshveh/ در گویش مازندرانی رشوه به کود حیوانی یا هر نوع کود گفته می شود. گوموک - گسفند موک -
سفله خواری
واژه رشوه
معادل ابجد 511
تعداد حروف 4
تلفظ re ( o ) šve
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی: رشوَة]
مختصات ( رِ یارُ وِ ) [ ع . رشوة ] ( مص م . )
آواشناسی reSve
الگوی تکیه WS
... [مشاهده متن کامل]
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
-
ud ka tō dīd kē dādwarīh ī rāst kard ud pārag nē stad ud gugāyīh ī rāst dād ud dranǰišn ī frārōn guft, ( Anklesaria, 1913, p. 31 )
و چون تو دیدی که کسی داوری راست کرد و پاره ( رشوه ) نستد و گواهی راست داد و گفتار نیک گفت، ( ، انکیساریه 1379، ص 27 )
bribe
البته یک معادلِ informal هم داره که میشه: kickback
رِشوه
پارَک ، پارَکی ، بُلکَف ، بُلکَفت ، سُلفه ، سُلپه
رشوه:چیزی است که برای باطل ساختن حق یا ثابت کردن باطل داده می شود. یا آن چیزی است که به کسی بدهند تا کاری بر خلاف وظیفه خود انجام دهد, یا حق کسی را ضایع و باطل کند یا حکمی برخلاف حق و عدالت بدهد.
اگر کمی در واژهنامه ها و زبان فارسی بکاویم میتوانیم برابر مناسبی بربگزینیم برای نمونه فعل سلفیدن می توانم گزینهی خوبی برای رشوه دادن باشد که در واژهنامه ها هم آمده است.
بن مضارع:سلف
رشوه=سلفش
رشوه دادن=سلفیدن
البته سلفیدن معنایی به غیر از رشوه دادن هم دارد و آن هم سرفه کردن است
ارتشا، باج، باج سبیل، پاره، رشوت، لاج، کود، ربا
اتاوه
اتراوه
ربا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)