رشد کردن


    enlarge
    evolve
    grow
    thrive
    build
    to grow up
    to attain maturity

فارسی به انگلیسی

رشد کردن به سرعت
snowball

رشد کردن به سرعت و انبوهی
luxuriate

رشد کردن همه جانبه
ramble

مترادف ها

mature (فعل)
سنگین کردن، کامل کردن، منقضی شدن، رشد کردن، بحد بلوغ یا رشد رساندن

grow (فعل)
بزرگ شدن، زیاد شدن، شدن، عمل امدن، بالیدن، ترقی کردن، کاشتن، رستن، رشد کردن، سبز شدن، سبز کردن، گشتن، روییدن، رویانیدن، برزگ شدن

flourish (فعل)
نشو و نما کردن، شکفتن، گل کردن، رشد کردن، زینت کاری کردن، برومند شدن، اباد شدن

wax (فعل)
زیاد شدن، رشد کردن، رو به بدر رفتن، استحاله یافتن

پیشنهاد کاربران

بپرس