رشته

/reSte/

    branch
    chain
    fiber
    fibre
    line
    links
    progression
    rank
    series
    staple
    daisy chain
    ground
    strand
    string
    strip
    succession
    thread
    train
    web
    yarn
    yoke
    field
    spun
    range
    tie
    bond
    filamentfibre
    strip(s) of dough
    ribbon
    vermicelli
    guinea-worm

فارسی به انگلیسی

رشته اصلی
major

رشته اموزشی
subject

رشته پرستاری
nursing

رشته پژوهشی
discipline

رشته تحصیلی
study, discipline

رشته تخصصی
specialty

رشته دار
fibrous

رشته داستان
story, story line

رشته دوستی
knot

رشته رشته
fibrous

رشته ساز
ricer

رشته سان
serial

رشته فرعی
minor

رشته فرنگی
noodle, spaghetti, pasta, vermicelli or macaroni

رشته مانند
fibroid

رشته محبت
bonds

رشته های علوم انسانی
arts

رشته ویژه
specialty

رشته کوه
range

رشته کوه های الپ
alps

مترادف ها

tract (اسم)
رساله، حد، اثر، وسعت، مقاله، کشش، قطعه، رشته، اندازه، مدت، نشریه، رد بپا

connection (اسم)
اتصال، پیوستگی، وابستگی، نسبت، بستگی، رابطه، رشته، ارتباط، مخابره، ربط، پیوند، مناسبت، خویش، مقارنت

field (اسم)
زمین، صحرا، میدان، پهنه، عرصه، رشته، دایره، مرغزار، دشت، مزرعه، کشتزار

sequence (اسم)
تابعیت، دنباله، ترتیب، رشته، تسلسل، نتیجه، توالی، عقبه، ترادف، پی رفت

string (اسم)
عقد، سیم، زه، رشته، ریسمان، سلسله، نخ، ردیف، قطار، دراز

sphere (اسم)
محیط، حوزه، گوی، قلمرو، رشته، دایره، کره، فلک، گردون، جسم کروی، حدود فعالیت، دایره معلومات

chain (اسم)
حلقه، زنجیر، رشته، سلسله، ریسه، کند و زنجیز

branch (اسم)
شاخ، شاخه، شعبه، ترکه، بخش، انشعاب، رشته، فرع

suite (اسم)
اپارتمان، دنباله، همراهان، ملتزمین، رشته، سلسله، پیروان، قطعه موسیقی، رشته مسلسل، اتاق مجلل هتل

system (اسم)
دستگاه، جهاز، ترتیب، نظم، رشته، سبک، سلسله، روش، منظومه، اسلوب، نظام، سیستم، همست، همستاد، قاعده رویه

series (اسم)
دنباله، صف، رشته، رده، سلسله، ردیف

line (اسم)
سیم، بند، خط، دهنه، لجام، طرح، رشته، سطر، ریسمان، رده، جاده، رسن، مسیر، ردیف، مسیر که با خط کشی مشخص میشود

rank (اسم)
صف، ترتیب، نظم، پایه، رشته، مقام، سلسله، شکل، ردیف، رتبه، شان، قطار

clue (اسم)
راهنما، اثر، نشان، گوی، رشته، گره، کلید، گلوله نخ، مدرک

strand (اسم)
مجرا، ساحل، کنار دریا، کرانه، رشته، مجرای سیم، بندرگاه، لا، لایه، کنار رود

thread (اسم)
تار، قیطان، خیط، رشته، ریسمان، شیار، رگه، نخ، رزوه، شیار داخل پیچ و مهره

fiber (اسم)
تار، رشته، لیف، بافت، نخ، فیبر

filament (اسم)
تار، رشته، لیف

catena (اسم)
زنجیر، رشته، سلسله

tissue (اسم)
رشته، پارچه، بافت، بافته، منسوج، نسج، تنیده، پارچهء بافته

ligature (اسم)
بار، بند، نوار، رشته، خط ارتباط، شریان بند، رباط، کلید کوک سازهای زهی، بخیه زنی، زخم بند، شریان بندی، خط پیوند، دو یا چند حرف متصل بهم

پیشنهاد کاربران

سلک
سِلک
واژه رشته
معادل ابجد 905
تعداد حروف 4
تلفظ rešte
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [هندی باستان]
مختصات ( اِ. )
آواشناسی reSte
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی معین
لغت نامه دهخدا
رشته ی سر در گم : [عامیانه، اصطلاح] وضع بغرنج، کار دشوار.
واحد شمارش کمربند
در زبانهای لکی و لری به فتح" ر" و "ت"، دارای معانی زیر میباشد:
۱ - بالغ:
ماچم کردینه، تومم چشتینه
مری کوگیکی، خدا رَشتینه
تو را بوسیده ام و تو را مزمزه کرده ام
شبیه کبکی هستی که خدا، تو را بزرگ کرده است ( نظر کردهء خدا بوده ای )
...
[مشاهده متن کامل]

۲ - لایق:
فلونی رَشته شونیه
فلانی لیاقتش همان چوپانی است

رشته: ( Field ) [ اصطلاح فنی حرفه ای] مجموعه برنامه های آموزشی مربوط به فراگیری چند حرفه هم خانواده است

ریسمان

بپرس