soak (فعل)خیساندن، غوطه دادن، غوطه ور ساختن، خیس کردن، خیس خوردن، رسوخ کردن، در اب فرو بردن، بوسیله مایع اشباع شدنpierce (فعل)سوراخ کردن، سفتن، شکافتن، سپوختن، رسوخ کردن، فروکردن، خلیدنperforate (فعل)سوراخ کردن، سفتن، ایجاد سوراخ کردن، سنبیدن، منگنه کردن، رسوخ کردنtranspierce (فعل)رسوخ کردن، سرتاسر سوراخ کردن، سرتاسر سوراخ شدن
His problems are deeply rooted in his childhood The cold seemed to penetrate his bonespermeateسرایت کردن، رسوخ کردن، نفوذ کردن، ( وجود و. . . ) فرا گرفتنe. g. fear permeated his whole beingترس همه ی وجودش را فرا گرفت.+ عکس و لینک