رسوخ پذیرpenetrableرسوخ ناپذیرimpenetrable, imperviousرسوخ ناپذیر توسط ابimpermeableرسوخ ناپذیریimpenetrabilityرسوخ کردنpenetrate, permeate, to be firmly rootedرسوخ کردن ابگونهsoakرسوخ کردن با زرنگیwormرسوخ کنندهpenetrating
ooze (اسم)چکیده، جریان، شهد، لجن زار، جاری، شیره، لجن، بستر دریا، لای، رسوخsink (اسم)ته نشینی، رسوخ، چاهک، لگن دستشویی، دستشویی اشپزخانه، وان دستشویی، حفره یا گودالtransfusion (اسم)نقل و انتقال، تزریق، رسوخ، تزریق خونseep (اسم)چکه، رسوخ، تراوش طبیعیtransudation (اسم)عرق، نفوذ، ترشح، تراوش، رسوخ، فرانشتseepage (اسم)نفوذ، چکه، رسوخ، مقدار رسوخ شده