رسوا کردن


    blot
    disgrace
    put to shame(publicly)

مترادف ها

traduce (فعل)
بد نام کردن، افترا زدن به، لکه دار کردن، بهتان زدن به، رسوا کردن

decry (فعل)
تقبیح کردن، رسوا کردن

gibbet (فعل)
بدار اویختن، رسوا کردن

dissociate (فعل)
جدا کردن، رسوا کردن

scandalize (فعل)
رسوا کردن، تهمت ناروا زدن به

پیشنهاد کاربران

بر رخ انگشت سیاهی کشیدن . [ ب َرْ، رُ اَ گ ُ ت ِ ک َ / ک ِ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه است از رسوا نمودن . ( آنندراج ) ( مجموعه ٔ مترادفات ) : ز لوح سینه شستم پاک حرف بیگناهی رابدست خود کشیدم بر رخ انگشت سیاهی را. شاپور ( آنندراج ) .
بیضه در کلاه شکستن:رسوا کردن، عیب کسی را فاش کردن، حیله ای را آشکار کردن
حافظ می گوید:
بازی چرخ بشکندش بیضه در کلاه
زیرا که عرض شعبده با اهل راز کرد
شلوار کسی را کندن ؛ شلوار او را بیرون کردن.
کنایه است از بی آبرو کردن و رسواساختن کسی و مغلوب و منکوب کردن او. این لفظ که بصورت دشنام در نزاعها بمیان می آید، معمولاً صورت تهدید دارد. گاه نیز بر سبیل بیان ماوقع ممکن است کسی رفتار سخت و شدید خود را با طرف خود به کندن و درآوردن شلوار طرف تعبیر کند. گاه نیز به جای شلوار لفظ �تنبان � استعمال میشود و در نزاعها گاه عملاً نیز شلوار خصم را پاره میکنند. ( از فرهنگ لغات عامیانه ) .
...
[مشاهده متن کامل]

- شلوارکن کردن ؛ شلوار کسی را کندن. ( فرهنگ لغات عامیانه ) . رجوع به ترکیب شلوار کسی را کندن شود.

پرده دریدن

بپرس