رست

/rast/

    firm
    sclerous
    ordinate

فارسی به انگلیسی

رست یا رس
firm

مترادف ها

argil (اسم)
رست، خاک رس

پیشنهاد کاربران

رست. رستش. رستشی. رستشیان. رستشیانه. رستشیانوارگی. رستایش. رستایشی. رستایشوارانهگیواریمندیگرایشیانه. رستا. رستینه. رستینگی. رستانه. رستانگی. رستایش. رستایشی. رستایشمند. رستایشمندیگری. رستایشمندانگرایانگیواریهایشان.
...
[مشاهده متن کامل]
رستاک. رستاکی. رستان. رستاره. رستایشناک. رستاناک. رستاناکگی. رستین. رستینه. رستینه مند دانه گی وارشی انه هایشان

منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
واژه ی رست از ریشه ی واژه ی رستن فارسی هست
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

رسترسترسترسترست
استوار
رست
رشت
کدام دانه فرو رفت در زمین که نَرُست ؟
نَرُست ؛ از مصدر رُستن .
که به معنی رشت کردن است
رُست:رویید و رشد کرد
رَست:رها شد و آزاد شد
رُست : رویید
رَست : رها شد ، آزاد شد