رس

/res/

    reach
    clay

فارسی به انگلیسی

رس مانند
clayey, clayier, clayiest

مترادف ها

clay (اسم)
خاک رس، گل، رس، سفال، خاک کوزه گری

پیشنهاد کاربران

رِس در گویش بشکردی ملکی گالی در شرق هرمزگان به معنی روز است.
رس بچم گلوبند نیست گویا نخستین بار اوبهی واژه گلوبنده /بنده گلو را درباره رس دیده و انرا درنیافته گمان کرده گلوبنده ماده گلوبند است - رس/ لس/ لوس مرد لوس را گویند که بنده گلو و دهن و شکم است
اینان که بزیر اید همه بیراه رفته اند
...
[مشاهده متن کامل]

گلوبند باشد. ( فرهنگ اوبهی ) . گلوبند زنان. ( از برهان ) ( از آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( از فرهنگ جهانگیری ) .

دهخدا میگوید در هندی شیره هرچیز را گویند گویا نمیدانسته در پارسی نیز ، رس و ریس شیره هر چیز باشد -
رس که در سروده های زیر است
خواجه یکی غلامک رس دارد
کز ناگوارد خانه چو تس دارد
منجیک
رادمردان همه با درگهش آموخته اند
چون بز رس که بیاموزد با سبز گیاه
فرخی
وآنکه بر کس به خیره گردد رس
...
[مشاهده متن کامل]

عیش او گنده دان چو درگه کس
سنایی
هردری نیستم چو گربه رس
شاید ار نیستم چو سگ ساجور
انوری
ای رس بجز از بهر تو نگردد
این خانه رنگین پررسانه
ناصرخسرو
در داد شاعران را لطفت ز خاص خویش
رس کرد مجرمان را لطف تو بر گناه
سیدحسن غزنوی
لُس و لوس نیز گویند

نوعی خاک، نام سنگی رسوبی بر اثر فشرده شدن و خشک شدن است.
رس کسی را کشیدن یعنی اون فرد را خیلییییییییی زیاد اذیت کردن
رسه مارو کشیدن این کارمندای بانک تا جواب مارو دادن
روز در زبان مُلکی گالی
واحد

بپرس