رزمگاه

/razmgAh/

    arena
    battlefield
    battle-field

مترادف ها

battlefield (اسم)
میدان، مصاف، میدان جنگ، رزمگاه، نبردگاه، عرصه منازعه، میدان جنگ/میدان نبرد

battleground (اسم)
میدان جنگ، رزمگاه، نبردگاه، عرصه منازعه، میدان جنگ/میدان نبرد

پیشنهاد کاربران

دشت کین ؛ رزمگاه. ناوردگاه. آوردگاه. میدان جنگ. دشت نبرد. حربگاه. دارالحرب. معرکه. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) :
نباید که ایمن شوی از کمین
سپه باشد آسوده در دشت کین.
فردوسی.
چو دریا شد از خون گردان زمین
...
[مشاهده متن کامل]

تن بی سران بد همه دشت کین.
فردوسی.
همان با بزرگان توران زمین
چه کرده ست از بد بر این دشت کین.
فردوسی.
گو پیلتن را چو بر پشت زین
ندیدند گردان در آن دشت کین.
فردوسی.

دشت آوردگاه ؛ میدان جنگ :
ز بس کشته بر دشت آوردگاه
بسی ره ندیدند برخاک راه.
فردوسی.
- دشت جنگ ؛ میدان جنگ. هیجا. آوردگاه :
برآشفت [ افراسیاب ] با نامداران تور
که این دشت جنگست یا بزم و سور.
فردوسی.
بیامد خروشان بدان دشت جنگ
بچنگ اندرون گرزه گاو رنگ.
فردوسی.
ناوردگاه
لغت نامه دهخدا
ناوردگاه . [ وَ ] ( اِ مرکب ) جنگ گاه . ( برهان قاطع ) ( از بهار عجم ) . جای جنگ . محل پیکار. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) . آوردگاه . ( انجمن آرا ) . رزمگاه . میدان جنگ . ( ناظم الاطباء ) . دشت کین . دشت نبرد. آوردگه . رزمگه . میدان رزم :
...
[مشاهده متن کامل]

دو لشکر بهم کینه خواه آمدند
دلیران ناوردگاه آمدند.
اسدی .
|| جولانگاه . جولانگه :
ناوردگاه سازد میدان مدح تو
هر کس که او سوار کمال و هنر شود.
مسعودسعد.
او را چو در نبرد برانگیزد
ناوردگاه چرخ کیان باشد.
مسعودسعد.

کینه گاه . [ ن َ / ن ِ ] ( اِ مرکب ) میدان جنگ و جنگ گاه . ( آنندراج ) . میدان جنگ و کارزار و جای خصومت و نزاع . ( ناظم الاطباء ) . رزمگاه . دارالحرب . ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
گرانمایه دستور گفتش به شاه
...
[مشاهده متن کامل]

نبایَدْت رفتن بدان کینه گاه .
دقیقی .
بترسم که گر بار دیگر سپاه
به جنگ اندر آید در این کینه گاه .
فردوسی .
که گر من شوم کشته بر کینه گاه
شما کس مپایید پیش سپاه .
فردوسی .
بدو گفت تا من بدین کینه گاه
کمر بسته ام با دلیران شاه . . .
فردوسی .
یکی با من ایدربدین کینه گاه
بگردد به گرز گران کینه خواه .
فردوسی .
کدامین دلاور که در کینه گاه
به پیشانیش کرد یارد نگاه ؟
اسدی .

جنگ گاه . [ ج َ ] ( اِ مرکب ) میدان جنگ . عرصه . معرکه . معترک . جنگاه . ( ناظم الاطباء ) : پیغمبر از جای خود [ مدینه ] تا جنگ گاه [ ذی قار ] بدید. ( ترجمه ٔ تاریخ طبری بلعمی ) . و دیگر روز بر مدار قلعه بر سبیل نظاره و مطالعه ٔ جنگ گاهها طواف میکرد. ( رشیدی ) .
آوردگه . [ وَ گ َه ْ ] ( اِ مرکب ) آوردگاه . رزمگاه . میدان . میدان جنگ :
به آوردگه رفت نیزه به دست [ سیاوش ]
عنان را بپیچید چون پیل مست .
فردوسی .
به آوردگه شد سپه ، پهلوان
بقلب اندرون با گروه گوان .
...
[مشاهده متن کامل]

فردوسی .
بگفت این و بگرفت نیزه بدست
به آوردگه رفت چون پیل مست .
فردوسی .
گو پیلتن گفت جنگی منم
به آوردگه بر درنگی منم .
فردوسی .
|| در بیت ذیل فرخی آوردگه معنی چراگاه و گشتنگاه میدهد :
معدن زاغ شد آرامگه کبک و تذرو
مسکن شیر شد آوردگه گور و غزال .
فرخی .
و رجوع به آورد و آوردگاه شود.

خصومتگه. [ خ ُ م َ گ َه ْ ] ( اِ مرکب ) میدان جنگ. میدان نبرد. ( ناظم الاطباء ) :
خصومتگهی ساخت تا نفخ صور
که از سازگاری شد آن شهر دور.
نظامی.
درسته فقط چندتا عکسم ازش بزارین نام های دیگر رزگاه، زرگاه ، جاهای دیدنی شابولا دربندی، نام مسجد مسجد جامع رزگاه ، در گذشته جنگ بین قوم های خود روستازیاد بوده وگفته شده دو قلعه دربالای کوه این روستا وجود دارد . رزگاه یکی از زیبا ترین روستاهای اردبیله

بپرس