ردیف

/radif/

    alignment
    category
    file
    line
    queue
    range
    rank
    row
    series
    train
    bank
    string
    succession
    order

فارسی به انگلیسی

ردیف ایستادن
queue

ردیف بندی کردن
array

ردیف پاروها
bank

ردیف جا انگشتی
clavier

ردیف جلو در سالن تئاتر
dress circle

ردیف حروف درماشین تحریر و کامپیوتر
keyboard

ردیف خانه ها
terrace

ردیف درجه یک در سالن تئاتر
dress circle

ردیف سازی
realignment

ردیف شستی ها در ماشین تحریر و کامپیوتر
keyboard

ردیف صندلی
tier

ردیف مشایعت کنندگان
cade_

ردیف مضراب
keyboard

ردیف نمرات در قفل های نمره ای
combination

ردیف نیمکت
tier

ردیف کردن
align, articulate, bank, dispose, range, rank, string

ردیف کردن دوباره
realign

ردیف کلیدها
clavier

ردیف کلیدهای پیانو
keyboard

ردیف کلیدهای پیانو و هر چیز کلید دار
bank

مترادف ها

order (اسم)
سامان، ساز، امر، سیاق، دسته، ترتیب، نظم، ارایش، انجمن، حواله، خط، دستور، فرمان، نوع، مقام، صنف، زمره، رسم، ارجاع، فرمایش، ضابطه، ردیف، رتبه، امریه، انتظام، ایین، سفارش، طرز قرار گیری، راسته، نظام، ایین و مراسم، فرقهیاجماعت مذهبی، گروه خاصی، دسته اجتماعی، درمان

run (اسم)
حدود، محوطه، ترتیب، رانش، سلسله، ردیف، رد پا، تک، امتداد، سفر و گردش

row (اسم)
صف، خط، سطر، رده، ریسه، ردیف، قطار، قیل و قال، راسته، رج، ردیف چند خانه

tier (اسم)
رده، ردیف، ردیف صندلی

string (اسم)
عقد، سیم، زه، رشته، ریسمان، سلسله، نخ، ردیف، قطار، دراز

series (اسم)
دنباله، صف، رشته، رده، سلسله، ردیف

line (اسم)
سیم، بند، خط، دهنه، لجام، طرح، رشته، سطر، ریسمان، رده، جاده، رسن، مسیر، ردیف، مسیر که با خط کشی مشخص میشود

rank (اسم)
صف، ترتیب، نظم، پایه، رشته، مقام، سلسله، شکل، ردیف، رتبه، شان، قطار

cue (اسم)
صف، چوب بیلیارد، اشارت، ایماء، ردیف، سخن رهنما

succession (اسم)
سلسله، توالی، ردیف، وراثت، ترادف، جانشینی، پی ایی

پیشنهاد کاربران

ما در پارسی کارواژه یِ {آراستن} را داریم.
اگر ساختار این واژه را بررسی کنیم، ما کارواژه یِ {راستَن} را به چَمِ {مرتب کردن، چیدن، arrange} داریم.
بُنِ کنونیِ این کارواژه {رای} است.
ریشه یِ این {رای} هم بر می گردد به {hrey:هرِی} به چَمِ {آراستن، مرتب کردن}.
...
[مشاهده متن کامل]

نیاز است بدانید که از این {hrey} ما {hreyeti} را در نیاهِندواروپایی گرفتیم که سپس در پارسی به ریختِ {رَت/رَد} در آمد.
نیاز است بدانیم که این {eti} که به {hrey} افزوده شده است در زبانِ پهلوی برابرش می شود {َگ}و از هَمین روی ما {رَگ/رایَگ} را سپس بدست آوردیم که هم اکنون به ریخت {رَج} در آمده است.
این {رَد/رَت/رَگ/رایَگ} همگی به چَمِ {ردیف/خط/راسته} هستند و برای واژه سازی بسیار کاربردی هستند.
بِدرود!

واژه ردیف
معادل ابجد 294
تعداد حروف 4
تلفظ radif
نقش دستوری اسم
ترکیب ( صفت ) [عربی]
مختصات ( رَ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی radif
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی عمید
رَدیف: راسته، راستا، ستون؛ رده
سری
ردیف از ماده ردف ( بر وزن حرف ) به معنی قرار گرفتن پشت سر چیزی است ، لذا به کسی که پشت سر اسب سوار می نشیند ، ردیف گفته می شود ،
پشت سر هم، به ترتیب
خانه پنج اتاق ردیف هم داشت.
در گفتار لری :
ریف= برش، خط بریدگی
ریف کردن، ریف ریف کردن= قاچ کردن، بریدن، برش زدن، برش برشی کردن
تِریف، تِلیف= لایه، شکاف، لایه های جدا شده
تریفنیدن، تلیفنیدن، تریفاندن= چیزی را دونیم کردن، شکاف ایجاد کردن
ریک ( لری ) =پشت سر هم، پی در پی، صف
خط، رج، صف، قطار، توالی، رده
رسته
رگه - یا رج که همان رگ هس وتازیان رج اش خوانده اند!
رده
رج
سطر
ردیف از دو پاره رده یا ردک ( پهلوی ) به مانای ( معنای ) صف و ستون و ایو ( اوستایی ) به معنای یک - تک برساخته شده و رویهم رفته معنای یک رده ؛ تک رده یا یک صف یا در یک رده بودن را میدهد.
رده با همخانواده خود راد ( به همین معنا ) در زبانهای زرمنی و اسکاندیناوی همانندی آوایی بسیار دارد.
...
[مشاهده متن کامل]

ردیو و ردیف یک واژه و دارای معنای همرده و یک رده و در یک صف هستند و برخلاف پنداشت برخی فرهنگ نویسان کهن ردیف معری رده ( ردگ ) پهلوی نمی باشد ‎‎[ نکته اینکه چنانچه ردیف را معرب رده یا ردگ بپنداریم بر پایه دستور تراکنش و دگردیسی واژگان هرگز ه یا گ به و یا ف دگریده ( تبدیل ) نمی شود]

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس