ما در پارسی کارواژه یِ {آراستن} را داریم.
اگر ساختار این واژه را بررسی کنیم، ما کارواژه یِ {راستَن} را به چَمِ {مرتب کردن، چیدن، arrange} داریم.
بُنِ کنونیِ این کارواژه {رای} است.
ریشه یِ این {رای} هم بر می گردد به {hrey:هرِی} به چَمِ {آراستن، مرتب کردن}.
... [مشاهده متن کامل]
نیاز است بدانید که از این {hrey} ما {hreyeti} را در نیاهِندواروپایی گرفتیم که سپس در پارسی به ریختِ {رَت/رَد} در آمد.
نیاز است بدانیم که این {eti} که به {hrey} افزوده شده است در زبانِ پهلوی برابرش می شود {َگ}و از هَمین روی ما {رَگ/رایَگ} را سپس بدست آوردیم که هم اکنون به ریخت {رَج} در آمده است.
این {رَد/رَت/رَگ/رایَگ} همگی به چَمِ {ردیف/خط/راسته} هستند و برای واژه سازی بسیار کاربردی هستند.
بِدرود!
واژه ردیف
معادل ابجد 294
تعداد حروف 4
تلفظ radif
نقش دستوری اسم
ترکیب ( صفت ) [عربی]
مختصات ( رَ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی radif
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی عمید
رَدیف: راسته، راستا، ستون؛ رده
سری
ردیف از ماده ردف ( بر وزن حرف ) به معنی قرار گرفتن پشت سر چیزی است ، لذا به کسی که پشت سر اسب سوار می نشیند ، ردیف گفته می شود ،
پشت سر هم، به ترتیب
خانه پنج اتاق ردیف هم داشت.
در گفتار لری :
ریف= برش، خط بریدگی
ریف کردن، ریف ریف کردن= قاچ کردن، بریدن، برش زدن، برش برشی کردن
تِریف، تِلیف= لایه، شکاف، لایه های جدا شده
تریفنیدن، تلیفنیدن، تریفاندن= چیزی را دونیم کردن، شکاف ایجاد کردن
ریک ( لری ) =پشت سر هم، پی در پی، صف
خط، رج، صف، قطار، توالی، رده
رسته
رگه - یا رج که همان رگ هس وتازیان رج اش خوانده اند!
رده
رج
سطر
ردیف از دو پاره رده یا ردک ( پهلوی ) به مانای ( معنای ) صف و ستون و ایو ( اوستایی ) به معنای یک - تک برساخته شده و رویهم رفته معنای یک رده ؛ تک رده یا یک صف یا در یک رده بودن را میدهد.
رده با همخانواده خود راد ( به همین معنا ) در زبانهای زرمنی و اسکاندیناوی همانندی آوایی بسیار دارد.
... [مشاهده متن کامل]
ردیو و ردیف یک واژه و دارای معنای همرده و یک رده و در یک صف هستند و برخلاف پنداشت برخی فرهنگ نویسان کهن ردیف معری رده ( ردگ ) پهلوی نمی باشد [ نکته اینکه چنانچه ردیف را معرب رده یا ردگ بپنداریم بر پایه دستور تراکنش و دگردیسی واژگان هرگز ه یا گ به و یا ف دگریده ( تبدیل ) نمی شود]
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)