رد

/radd/

    denial
    discredit
    disproof
    imprint
    nay
    refusal
    rejection
    rebuff
    refund
    refutation
    repudiation
    repulse
    suggestion
    suspicion
    tinge
    trace
    track
    trail
    vestige

فارسی به انگلیسی

رد ادعای حریف
rebuttal

رد استدلال
confutation, refutation

رد پا
footprint, trail, footstep, spoor, trace, track

رد پا را گرفتن
track

رد پای کسی را گرفتن
to follow a persons footprints, to track him down

رد شدن
clear, cross, cut, overrun, pass, percolate

رد شدن از صافی
sift

رد شدن با پا
tread

رد شدن با پرش
leapfrog

رد شدن با صدای بلند
crash

رد شدن به سرعت
flash, skip

رد شدن در امتحان
fail, flunk

رد گیری
pursuit

رد گیری کردن
trail

رد نکردنی
irrefutable

رد هواپیما در اسمان
contrail

رد و بدل کردن
bandy
exchange, to(ex)change, to bandy

رد و بدل کردن خبر
talk

رد و بدل کردن مکرر توپ
volley

رد کردن
contradict, contravene, controvert, deny, disapprove, disclaim, discredit, dismiss, eliminate, reject, decline, contest, declination, explode, gainsay, kill, negative, overbear, pass, refusal, refuse, repudiate, repulse, to return or refund, to reject, to turn down (as an offer), torefute, to disprove, to defeat(as a bill), to clear(from the custom

مترادف ها

denial (اسم)
انکار، رد، تکذیب، عدم پذیرش، حاشا

disavowal (اسم)
انکار، رد

rejection (اسم)
طرد، رد، عدم پذیرش، ردی، وازنی، مردود سازی

abnegation (اسم)
انکار، چشم پوشی، کف نفس، رد، فداکاری

pass (اسم)
رد، راه، پروانه، گذرگاه، بلیط، گردونه، عبور، معبر، جواز، گذر، گدوک، گذرنامه

refusal (اسم)
رد، امتناع، روگردانی، سر پیچی، استنکاف، اباء

trace (اسم)
رد، اثر، نشان، طرح، مقدار ناچیز، جای پا، رد پا، مقدار کم

veto (اسم)
رد، منع، حق رد، رای مخالف، نشانه مخالفت

exception (اسم)
رد، اعتراض، استثنا، استثناء

contradiction (اسم)
رد، ضدیت، مخالفت، تضاد، تناقض، مغایرت، ضد گویی، خلاف گویی، عدم تناسب

rebuff (اسم)
رد، دفع، ضربت متقابل و تند

rebuttal (اسم)
رد، پس زنی، تکذیب، دفع، عمل متقابل

repulse (اسم)
رد، پس زنی، دفع

disapproval (اسم)
رد، مذمت، بی میلی، عدم تصویب، تقبیح

disapprobation (اسم)
رد، سرزنش، مذمت، بی میلی، عدم تصویب، تقبیح

contestation (اسم)
رد، بهی، مناظره، مرافعه، رقابت

disproof (اسم)
رد، ابطال، تکذیب، دلیل رد

پیشنهاد کاربران

واژه رد
معادل ابجد 204
تعداد حروف 2
تلفظ rad
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [پهلوی: rat] ‹راد› [قدیمی]
مختصات ( رَ د یا دّ ) [ ع . ]
آواشناسی radd
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
...
[مشاهده متن کامل]

واژه رد از ریشه ی واژه ی پارسی راد است
واژه راد به ارث رسیده از فارسی میانه ( lʾt' /⁠rād⁠/ ) ، از پارسی باستان ( *rā́daʰ ) ، از پروتوایرانی *Hr�Hdah، از پروتو - هندوایرانی *Hr�Hdʰas، از Proto - هندواروپایی *h همزاد اوستایی قدیم 𐬭𐬁𐬛𐬀𐬵 ( rādah، "سخاوت، مراقبت، سخاوتمند" ) ، سانسکریت ودایی राधस् ( rā́dhas، "نفع، سخاوت، هدیه" ) ، در مورد پروتو - اسلاو ( پرتو - اسلاو ) آلمانی *rēdaną ( "تصمیم گیری، نصیحت کردن" ) .
منابع ها. ریشه شناسی واژگان شیرین ایرانی
فرهنگ واژه های اوستا
فرهنگنامه کوچک پهلوی
فرهنگ فارسی به پهلوی
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
فرهنگ زبان ایرانی باستان
فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی
تاریخچه واجهای ایرانی
فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
فرهنگِ سَنسکریت - فارسی

واژه رد
اینجا با دو واژه روبرو هستیم نخست از ریشه رد rad هم خانواده با اوستایی rada و همچنین سانسکریت radhi به معنی غلط اشتباه نادرست ، خطا ، گناه ، اذیت و آزار.
اما ریشه و واژه دوم رت هست rat . اوستایی rata
...
[مشاهده متن کامل]

سانسکریت rata به معنی راه ، گذر کردن ، ردیف , رج ، صف ، خط مستقیم ، مسیر و راه ستارگان ، نشانه های آسمان شب ، راهنمایی خطوط رد و نشان ستاره ها
این کاربرد به این واژه معنی نشانه هم داده که کاربرد هست و نه معنی .
اما ما در زبان عربی هر دو واژه با تبدیل ت t به د D هر دو ریشه رد rad گفته شده و صیغه یکسان تکثیر شده که ویژه این زبان هست

از رد پا واژه رج پا را هم داریم به چم نشان و اثر پا و خود واژه رج در زبان مازندرانی به معنای نظم و سامان دهی و خط بکار رفته ( این دیوار رج نیست = این دیوار خط صاف نیست )
همچنین به گفته دوست خوبمون از خراسان رج را پی چیزی هم میگویند ( زبان مازندرانی : رج کار را گرفتن = پی کاری را گرفتن = خط کاری را گرفتن => به همین دال و نشان؛ برای خط و خطوط واژه رج را پیشنهاد دادم )
...
[مشاهده متن کامل]

دستت رج نیست = دستت به انجام کار صاف و درست عادت ندارد => رج = خط همچون میگویند فلانی در خط فلان چیزه پس میتوان فهمید که گوییم فلانی در رج فلان کار است از همینرو رجه یا رده برای دسته بندی کار و سامان دهی شکل گرفت و میشود فهمید رد همان رج است که در طول زمان یکی برای اثر و . . . . و دیگری برای نظم و خط و . . . . بکار گرفته شد.

�رد� در برابر forward.
- پیام او را به دیگران نیز رد کنید.
رد. [ رَدد/ رَ ] ( از ع ، اِمص ) مخفف رَدّ. دفع و طرد. ( ناظم الاطباء ) . و رجوع به رَدّ شود. || ( ص ) مردودو ازنظرافتاده. ( ناظم الاطباء ) ( برهان ) :
در گویشهای اکثر شهرهای خراسان رَد بمعنای دنبال کردن هم می آید چنانکه گویند :برو از ردًِ فلان کس یا کار . . . یا و بیشتر با پیشوند وَر می آید . . وَر رد چه آمده ای . . . ور رد چه میگردی . . . . برو از ردش. یا. برو. ور ردش . . . همه این ترکیبات به معنی دنبال کردن است
واژه رد
معادل ابجد 204
تعداد حروف 2
تلفظ rad
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [پهلوی: rat] ‹راد› [قدیمی]
مختصات ( رَ د یا دّ ) [ ع . ]
آواشناسی radd
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ فارسی عمید
این واژه بهترین به جای رعد عربی است.
با سپاس از ب. الف. بزرگمهر ( که امیدوارم این یادداشت را زودتر ببینند ) ؛ نادیده گرفتن گرچه سربسته می تواندکارکردِ ردکردن را داشته و گاه جای آن را بگیرد، لیک اگر باریک بار ( دقیق ) بنگریم، گاه نمی تواند جای آن بنشیند. نمونه اش کسی که چیزی را نادیده بگیرد، ببایست ( الزاما ) آن را رد نکرده است. براین بُن ( اساس ) ، آیا پیشنهاد رزین ( دقیق ) تر دیگری هم دارید؟
...
[مشاهده متن کامل]

دیگر اینکه واژه ی رد در" رد پا" آیا ریشه پارسی دارد؟ گرنه، چه واژه ای برای آن پیشنهاد دارید؟
سرانجام که پیشنهاد می کنم در بخش کاربراننامنویسی نمایید تا بشود دیدگاه های شما را به نیاز، دنبال کرد، وگرنه، این کار، بسیار دشوار و زمان بر خواهد شد. سپاس.

رد کردن یعنی قبول نکردن نپذیرفتن
نادیده گرفتن ( بجای رَد کردن ) ، نپذیرفتن،
نمونه:
اگر داده هایی رسا ( کامل ) دریافت کنیم، می توانیم خاستگاه آزمایشگاهی �کووید ۱۹� [بخوان: �سارس ـ ۲�] را نادیده بگیریم ( رد کنیم ) .

ماهیت رد ، ایقاع است .
واژه اوستایی رد *raod که در سنسکریت به شکل rudh ثبت شده و در جمهوری اوستیا به شکل رتنраттын به کار میرود به معنای پس زدن جلوگیری واپس دادن دورکردن impede - hold at a distance push back - و همتای لغت انگلیسی rid و rudjan در پیشا - آلمانی است که عرب از آن واژگان جعلی مردود و استرداد را به دست آورده است. دانستنی است رد در لغت ردپا از ریشه دیگر و به معنای نشان اثر علامت است.
...
[مشاهده متن کامل]


مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس