دریدانه. دریدورزی. تو. تورو. توروی. توشو. توشد. توور. توورتونما. تونمایی. توگری. تودلی. توبر. توبری. توکری. توکر. توکرد. توکردش. توکردشانه. توور. تورش. توورشی. توورز. توورزی. توورزی. توورزش. توورزشی. تورزا. توورزایی. توورزمنانهگیوار:رخنه
پارش. پاره. پارگی. درید. دریده. دریدگی. دریدش. دریدمند. دریدورز. دریدور. دریدورز. دریدورزگی. دریدانه. دریدا. جِر. جِرزدن. جرخوردن.
" روند رواها و رخنهء نگره ها ":سرگذشت اندیشه ها و نفوذ ایده ها
دوستی که گفت از اوستایی به پارسی رفته نخست انکه اوستایی خود پارسی است و دیگر انکه در عربی واژه رخنه نیامده و عربها نمی دانند چیست
رِخنیدن = رخنه کردن داخل چیزی یا جایی.
م. ث
تیر عشق او رخنید داخل قلب من.
خلل، سرایت، نفوذ، ثقبه، ثلمه، چاک، درز، روزن، سوراخ، شقاق، شکاف، منفذ
در اوستایی Raexnah به معنای "بیرون رفتن، ترک کردن" است، پس رخنه اوستایی است و از پارسی به تازی رفته است.
در زبان کردی به معنی ایراد گرفتن یاانتقاداست
رسوخ
خلل