رخصت دادن


    allow
    permit

مترادف ها

allow (فعل)
پذیرفتن، پسندیدن، اعطاء کردن، اجازه دادن، رخصت دادن، تصویب کردن، روا دانستن، ترخیص کردن

پیشنهاد کاربران

the drivers having tickets will get temporary reprieve from police to pay their penalties
راننده هایی که جریمه شده اند از پلیس رخصت موقت گرفته اند تا جرایم خودشان را بپردازند.
win/receive reprieve رخصت گرفتن
offer/provide reprieve رخصت دادن
اجازه

بپرس