رخصت دادن


    allow
    permit

مترادف ها

allow (فعل)
پذیرفتن، پسندیدن، اعطاء کردن، اجازه دادن، رخصت دادن، تصویب کردن، روا دانستن، ترخیص کردن

پیشنهاد کاربران

اذن
اجازه دادن، اذن دادن، در زبان بلوچی رخصت دادن یا رکست دادن به بله گفتن عروس می گویند. وقتی ۳ نفر مرد از اقوام و نزدیکان عروس برای بله گرفتن پیش عروس می روند و او بله را می گوید، رکست دادن یا رخصت دادن گفته میشود.
the drivers having tickets will get temporary reprieve from police to pay their penalties
راننده هایی که جریمه شده اند از پلیس رخصت موقت گرفته اند تا جرایم خودشان را بپردازند.
win/receive reprieve رخصت گرفتن
offer/provide reprieve رخصت دادن
اجازه