رخشنده

/raxSande/

    bright
    flashy
    radiant

مترادف ها

lustrous (صفت)
پر جلوه، رخشان، رخشنده، فروزنده

پیشنهاد کاربران

عروس آبابا
رخشنده:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " رخشنده" می نویسد : ( ( رخشنده ریختی کوتاه شده می تواند بود از "درخشنده"؛ از دیگر سوی ، ستاک واژه: همان می تواند بود که در هُورَخْش ( = هورْرخش ) ، نام خورشید، آن سرور ِستارگان و میر ِچیر ِسپهر ، در فروزنگی فروغ ( = حکمة الاشراق ) نیز دید می آید. ریخت های پهلوی و اوستایی آن را در هور - رُخْشان hūr - roxshān و هوَر - رئوخشنه hvare - raoxshna یافته اند . ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( چنان دید روشن روانم به خواب
که رخشنده شمعی برآمد ز آب ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 225. )

براق

بپرس