رخت

/raxt/

    apparel
    clothes
    clothing
    costume
    garment
    raiment
    furnishings
    wash
    outfit

فارسی به انگلیسی

رخت اویز
coat-hanger, dress-hanger, clothes-rack, hanger

رخت بستن
to pack off, to pack away

رخت چرک
wash

رخت حمام
bathrobe

رخت دار
clothes-keeper

رخت شستنی
washing, laundry

رخت شو
washerwoman, laundress, laundry-man

رخت شور
washerwoman, laundress

رخت شورخانه
laundry

رخت شوی
laundress

رخت شوی خانه
laundry, wash-house

رخت شویی
wash, washing, laundry

رخت گاه
wardrobe

رخت مندرس
junk

رخت های چرک
washing

رخت و پخت
duds, (old) clothes

رخت و لباس
wardrobe

رخت کن
bathhouse, cloak-room, dressing-room, locker, cloakroom, dressing room, clubhouse

رخت کن و صندوق خانه
vestry

رخت کندن
disrobe, unclothe, undress, to take off or change ones clothes

مترادف ها

apparel (اسم)
اسباب، جامه، رخت

garment (اسم)
جامه، رخت، پوشاک، جامه رو

clothes (اسم)
رخت، جامه لباس

toggery (اسم)
جامه، رخت، ملبوس، یراق و دهانه اسب، لباس فروشی

پیشنهاد کاربران

رختش یا لباسش کوک بودن ؛ یعنی به قدر کافی جامه بر تن داشتن و سرما نخوردن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) .
تن پوش
رختکن جایی که رخت از تن در میاورند یا میپوشن . همانند رختکن ورزشگاهها
رخت کسی را بتاراج دادن: غارت زده کردن
چو ترکان گشته سوی کوچ محتاج
بترکی داده رختم را به تاراج
( خسرو و شیرین ص ۴۳٠ )
رخت کسی کوک بودن: [عامیانه، کنایه ] رفاه داشتن.
باروبندیل

بپرس