ربع

/rob~/

    one fourth
    quarter
    one fourth of a man's estate which is given to his widow in case she has no children
    one-fourth

فارسی به انگلیسی

ربع پیرامون
quadrant

ربع دایره
quadrant

ربع مسکون
inhabited quarter of the world

مترادف ها

quarter (اسم)
بخش، ربع، محله، اقامت گاه، یک چهارم، چارک، برزن، مدت سه ماه، زنهار، چهارک، یک چارک

camp (اسم)
خیل، اردوگاه، اردو، لشکرگاه، خیمه گاه، ربع

quadrant (اسم)
ربع، چهار گوش، ربع دایره، یک چهارم، ربع کره

fourth (اسم)
ربع

quadrature (اسم)
ربع، یک چهارم، تربیع، مربع سازی

پیشنهاد کاربران

در ادبیات عرفانی کنایه از آبادیهای جهان که فانی است مثال :
ای نسیمِ منزلِ لیلی خدا را تا به کِی
رّبع را بر هم زّنّم اِطلال را جیحون کنم
حافظ

بخش، ربع، محله، اقامت گاه، یک چهارم، چارک، برزن، مدت سه ماه، زنهار، چهارک، یک چارک
ربع یک اسم هم می باشد ( ربع رشیدی ) .
به معنی حاصل هم به نظر می آید که باشد. مثلا در روزنامه وقایع اتفاقیه شماره ۲۵۴، ۳ ربیع الثانی ۱۲۷۲، ص ۳ می خوانید: دیگر نوشته اند امسال حاصل در آنجا [آذربایجان] خوب بعمل نیامده و زراعت قدری کم ربع شده بود و غله تسعیر بهم رسانده.

بپرس