ربع

/rob~/

    one fourth
    quarter
    one fourth of a man's estate which is given to his widow in case she has no children
    one-fourth

فارسی به انگلیسی

ربع پیرامون
quadrant

ربع دایره
quadrant

ربع مسکون
inhabited quarter of the world

مترادف ها

quarter (اسم)
بخش، ربع، محله، اقامت گاه، یک چهارم، چارک، برزن، مدت سه ماه، زنهار، چهارک، یک چارک

camp (اسم)
خیل، اردوگاه، اردو، لشکرگاه، خیمه گاه، ربع

quadrant (اسم)
ربع، چهار گوش، ربع دایره، یک چهارم، ربع کره

fourth (اسم)
ربع

quadrature (اسم)
ربع، یک چهارم، تربیع، مربع سازی

پیشنهاد کاربران

ربع. [ رُ ] ( ع اِ ) چهاریک. ( منتهی الارب ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ص 51 ) ( ناظم الاطباء ) ( دهار ) . چهاریک چیزی. ( آنندراج ) . یک قسمت از چهار قسمت هر چیز وهر عددی. ( ناظم الاطباء ) . حصه چهارم از هر چیز. ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی کتابخانه مؤلف ) . چهارم حصه چیزی. ( مهذب الاسماء ) ( منتخب اللغات ) . یک چهارم. ( از اقرب الموارد ) . ج ، اَرباع ، و رُبوع. ( از اقرب الموارد ) . دانگی و نیم. ( کشاف زمخشری ) . دانگی. ( دهار ) .
...
[مشاهده متن کامل]

- ربع دانگ ؛ دو حبه. یک طسوج. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) .
- ربع زمین ؛ چهاریک زمین که خاکست نه آب. ربع مکشوف. ربع مسکون :
از گل آن روضه باغ رفیع
ربع زمین یافته رنگ ربیع.
نظامی.
عزیز ربع زمین از تسلط سخنم
بچارپای رباعی بود سواری ما.
محسن تأثیر ( از آنندراج ) .
|| چهاریک ساعت ، معادل پانزده دقیقه. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) .
منبع. لغت نامه دهخدا

در ادبیات عرفانی کنایه از آبادیهای جهان که فانی است مثال :
ای نسیمِ منزلِ لیلی خدا را تا به کِی
رّبع را بر هم زّنّم اِطلال را جیحون کنم
حافظ

بخش، ربع، محله، اقامت گاه، یک چهارم، چارک، برزن، مدت سه ماه، زنهار، چهارک، یک چارک
ربع یک اسم هم می باشد ( ربع رشیدی ) .
به معنی حاصل هم به نظر می آید که باشد. مثلا در روزنامه وقایع اتفاقیه شماره ۲۵۴، ۳ ربیع الثانی ۱۲۷۲، ص ۳ می خوانید: دیگر نوشته اند امسال حاصل در آنجا [آذربایجان] خوب بعمل نیامده و زراعت قدری کم ربع شده بود و غله تسعیر بهم رسانده.