رایگان

/rAyegAn/

    toll-free
    gratis
    gratuitous
    rent-free
    buckshee
    complementary
    complimentary
    free(of cost)
    gratuitous(ly)
    in vain

مترادف ها

free (صفت)
مستقل، مجاز، روا، اختیاری، عاری، ازاد، حق انتخاب، رایگان، مجانی، رها، مختار، مبرا، غیر مقید، سرخود، میدانی

gratis (صفت)
ازاد، رایگان، مجانی، مفت

gratuitous (صفت)
رایگان، مفت، بلاعوض، بیخود

پیشنهاد کاربران

رایگان= رای همه گان ( پارثی ) = برای همه گان ( فارسیN ) = عمومی ( عربی: للعموم ) = puplic. . .
for puplic use
. . .
رای با رأی ( عربی ) هیچ ارتباطی ندارد )
اینقدر خودت را به زور وجعل زبانشناس ندان!
به واژه
رای
برای
را
for
N
. . .
رجوع کنید.
بی دلیل و منطق. آنچه دلیلش درک نمیشود و شایسته است استدلالی برایش بیان شود.
این واژه از دو بخش رای گان تشکیل شده که رای به چم دلیل و منطق پسوند گان که بنا بر آنچه در لغتنامه دهخدا آمده پسوند افاده است یعنی سزاوار و شایسته چیزی بودن.
...
[مشاهده متن کامل]

قابل توجه است که رای به معنی ایده و فکر نمیباشد.
☆رایمند=بهره مند از هنر منطق و استدلال. آدم منطقی

بی زرخرید ؛ میسرشده بدون خریدن. ( ناظم الاطباء ) . ، بیزر. [ ب َ زَ ] ( ع اِ ) کدنگ گازران. ج ، بَیازِر. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) . گزلک. میجنة. کدنگ. کودینه. چوب جامه کوب. ( یادداشت مؤلف ) ( زمخشری ) . کدین گازر. ( از مهذب الاسماء ) . و رجوع به دزی ج 1 ص 133 شود.
با توجه به پنج موردی که در اشعار فردوسی استفاده شده، معنای" سریع" از معنای "بدون هزینه و مجانی" مناسب تر بنظر میرسد
راهگان
هرچیزی که در راه بیابند
بی هزینه، بدون هزینه
زب. . . مفت. . . مجانی. . .
بی مزد و منت
courtesy
یامفت
بلاعوض، مفت ، مجانی
مجانی
ضب
بلاعوض
مفت و مجانی
زب
آرامش و مهربان
با هم رایگان باشید معنی میدهد که با هم خوب و خوش و مهربان باشید
صلواتی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس