رایج

/rAyej/

    common
    current
    fashionable
    going
    new
    now
    popular
    prevailing
    prevalent
    standard
    regnant
    running
    trendy
    vogue
    widespread
    red-hot

فارسی به انگلیسی

رایج ماندن
subsist

رایج کردن
popularize

مترادف ها

current (صفت)
رایج، روان، متداول، معاصر، جاری، باقی، شایع، تزند، سیال

going (صفت)
سایر، موجود، رایج، جاری

brisk (صفت)
تند، تیز، زرنگ، چابک، چالاک، سریع، با روح، سرزنده، سرزنده و بشاش، چست، رایج، اراسته، پاکیزه، تیز هوش

ruling (صفت)
رایج، فرمانروا

prevalent (صفت)
برتر، رایج، متداول، مرسوم، شایع، فائق

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورایی
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

رایجرایجرایجرایج
واژه رایج
معادل ابجد 214
تعداد حروف 4
تلفظ rāyej
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [عربی: رائج]
مختصات ( یِ ) [ ع . ] ( اِفا. )
آواشناسی rAyej
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد

نهادینه
بهنجار
رائج
رَواک ، رَوان ، رَوا ، رَواکمند، رَواگمند
شاراک ، شاران ، شارا ، شارامند
رواگا
باب ، چنانکه گویند زمانی درایران کراوات باب بود.
( Ordinary ) ، ( Common ) ، ( General ) :در زبان پهلوی هستند:
( Šōnig ) : شُونیگ.
( Amarag�nig ) : اَمَرگآنیگ.
تداول
همه گیر
پرکار، پرکاربرد، کاربردی، فراگیر
غالب، عمومی
رایج . [ ی ِ ] ( عربی ص ) رائج . اسم فاعل از �روج �. روا. ( دهار ) ( ناظم الاطباء ) . روان و جاری . ( منتهی الارب ) . روان . ( دهار ) . مقابل ناروا. که بستانند. که بردارند. مقابل نارایج که بهیچش نستانند. خریدارگیر. هر چیز که روایی داشته باشد و در داد و ستد همه کس آنرا بردارد و بپذیرد و معمول و متداول عمومی باشد. ( ناظم الاطباء ) .
...
[مشاهده متن کامل]

- رایج الوقت ؛ بمقتضای وقت و ترتیبات زمان . ( ناظم الاطباء ) .
( ( ( ( ( از رائج عربی ) ) ) ) ) )

رواج ، روان ، معلوم
فراگیر ، همه گیر
رایج= رواگمند
ویران کنده
پرکاربرد
بجای واژه ی �رایج� می توان در بسیاری جاها از آمیخته واژه ی �پرکاربرد� سود برد.
برگرفته از پی نوشت یادداشتی در پیوند زیر:
ب. الف. بزرگمهر ۳۰ دی ماه ۱۳۹۳
https://www. behzadbozorgmehr. com/2015/01/blog - post_34. html

باب، رواج، شایع، متداول، متعارف، مد، مرسوم، معمول
واژه ی رایج همان رواگ هست که در گویش خودمان تغییر کرده! برابر پارسی چیه
این واژه فارسی است و به معنی چیزی است که در جایی معروف یا مورد استفاده قرار گرفته باشد
شایع
روامند
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس