راهی کردن


    dismiss
    dispatch
    send
    to prepare(one) for proceeding(on his journey)

پیشنهاد کاربران

براه انداختن. [ ب ِ اَ ت َ ] ( مص مرکب ) ( از: ب راه انداختن ) براه افکندن. بیدار کردن و راه نمودن. ( آنندراج ) . راهی کردن :
بال و پر شد شوق من سنگ نشان خفته را
من براه انداختم این کاروان خفته را.
صائب ( آنندراج ) .

بپرس