راه، اثر، نشان، خط، باریکه، زنجیر، لبه، جاده، تسلسل، توالی، شیار، مسیر، رد پا، مسابقه دویدن، خط اهن، خط راه آهن
پیشنهاد کاربران
منبع. عکس فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی دکتر محمد حسن دوست لینک کتاب فرهنگ واژه های اوستا قرار می می دهم چون واژه درش دوستان می تواند بررسی کنید و ببینید زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود. ... [مشاهده متن کامل]
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴ • تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴ • حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است ) • فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵ • غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶ • فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹
راه. دلیل. خود دلیل. خودراه.
" راهها و نقشه ها":المشارع و المطارحات از سهروردی. تلویحات:برگه ها. سهروردی. کتاب المقاومات:نوشتِ ایستایه ها.
منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
نُوچ. کِش. وَر . دُم. سُک. تُرّ. لا ( لاین ) . یَه ( این ) وِیَه رَتَن:به این رفتند.
" راه ":دلیل. برهان. " سرراه ":سنجش و نقد " راه " برهان ودلیل. کسی این" راه" را آورد؛کسی" سر راه" به او گرفت. راه#سرراه . حرف ر در سر راه ساکن است.
راه پیما. راه نورد. راه جو. راهرو. راه ورز. راه ور. راه گر . راهنما. راهی. راهدار. راه بان. . . . . . .
راه رَفته:راه طی شده.
واژه راه معادل ابجد 206 تعداد حروف 3 تلفظ rāh نقش دستوری اسم ترکیب ( اسم ) [پهلوی: rās, rāh] ‹ره› مختصات ( اِ. ) آواشناسی rAh الگوی تکیه S شمارگان هجا 1 منبع لغت نامه دهخدا واژگان مترادف و متضاد
وسیله ی حصول و دخول به چیزی یا به جایی
راست : در پهلوی ریختی دیگر از راه می باشد . زیرا راه در پهلوی راس rās تلفظ می شده است بنابراین راست باواژه های راه و رسیدن همریشه می باشد. . ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 170 ) و بعضی گفته اند :راست با کلمه راد ، راک و رُک و تراست انگلیسی ازیک ریشه می باشد
روی به راه نهادن: حرکت کردن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۶۰ ) .
روی به راه آوردن: حرکت کردن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۳۸۵ ) .
avenue راه دستیابی راه دسترسی
در ترکی کلمه ara با معنی میان ، بین ، میانه ، وسط ، حدوسط وفاصله ، حدفاصل حد جدا کننده و. . . به طور زنده در حال استفاده می باشد ( اصل کلمه به صورت ( ağra ( k یا ( ayra ( k به معنی جداکننده یا مکان جداکننده و جدا ، جداشده یا به تعبیری "رها "میباشدکه از فعل ayirmak یا ağirmak به معنای جداکردن به دست می آید ) که از این ریشه دو مشتق arak ( آراک ) و aram ( آرام ) بدست می آید ... [مشاهده متن کامل]
١ - aram ( آرام ) به معنای لغوی آن میزان فاصله یا اختلاف فاصله میباشد ولی به صورت لفظی از یک دیدگاه به میزان فاصله زمانی مابین دو بخش یک فعالیت ، عمل ، که آن ها را از هم جدا می کند اطلاق می گردد که فعالیت یا عمل در این بازه زمانی کاهش یامتوقف می گردد واین فاصله به منظور وقفه و استراحت یا کاهش سطح میزان فعالیت صورت می گیرد که بعدا کلمه aram مجازا در نقش اسم با معانی وقفه و استراحت و در نقش صفت با معانی آرام ( که بیان گر وضعیتی توام با کاهش فعالیت در تمام سطوح ذهنی ، فکری ، روحی ، روانی و جسمی که حالت آرامش را به وجود می آورد ) متوقف یا کم فعال به کار گرفته شده که با حفظ معانی خود در نقش صفت به صورت " آرام" در فارسی نیز مورد استفاده قرار گرفته است ٢ - arak ( آراک ) یا aghrak ( آآراک ) از نظر لغوی به معنای مکان مابین ، مکان حدفاصل ، بخش جداکننده میباشد که به صورت لفظی به هرگونه وسیله ، ماده ، پیوند ، ارتباط ، مکان فاصل ، مسیرو. . . ، که دو چیز را در عین حال که از هم جدا نگه میدارد از طریق خود به هم مرتبط کرده و پیوند می زند اطلاق می گردد arak بعد ازحذف حرف "a "و فرسایش و نرمی تلفظ k که منجربه تبدیل آن به "خ "و بعد"ح "و بعدا در نهایت "ه" گردیده به صورت "rah" یا راه ( در فارسی ) در آمده که در اینجا به مسیر مرتبط کننده اشاره دارد البته صورت دیگر آن در عربی موجود است وآن هم کلمه arag ( عرق ) می باشد که در این مورد به آب یاهر گونه ماده مایع گونه یاعصاره وار موجود در بین بافت های گیاهی و حیوانی که از طرق مختلف استخراج شده و مورد استفاده قرار می گیرد اطلاق می گردد کلماتی چون عرق ، تعریق ، عروق ، معرق ، تعرق ، آرام ، آرامش ، رام ، راه ، راهی ، ره ، رها ( جدا ) ، رهایی، رهیدن ، رهاندن ومشتقات آنان همچون راهنما ، رهبر، راهبرد ، راه سازی ، راهپیمایی ، رهسپار ، رهگشا ، رهگشایی ، رهاسازی ، راهداری ، راهیانه ، عرق گیر ، عرق سازی ، تعریق پذیری ، عروقی ، عرقیات ، رامبد ، بهرام ، شهرام ، رامین ، آرامگاه ، آرامکده ، مهرام ، بزرگراه ، همراه ، همراهی ، گمراه ، شاهراه ، رهنوردی ، رهش ، رهایش ، و. . . همگی در نتیجه وجود کلمه ara موجودیت پیدا کرده اند
راه: در پهلوی راس rās. بنابراین باواژه های راست و رسیدن همریشه می باشد . ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 170 )
راه :[اصطلاح ملک و مسکن] عبارتست از تمامی سطح خیابان، جاده، کوچه و کلیه معابری که برای عبور و مرور عموم اختصاص داده می شود. ( بند ج ماده ۱ آیین نامه اجرایی قانون استفاده از کمربند ایمنی مصوب ۲۲/۴/۱۳۸۴ هیئت وزیران )
راه :کیش ، روش، رسم ، قانون چو تو شاه ننهاد برسر کلاه به خوی و به دانش، به آیین و راه دکتر کزازی در مورد راه می نویسد 《شاید بتوان "راه" را در این کاربرد و معنی ریختی از " رای" دانست؛ در زبان های ایرانی "ه" و " ی " به یکدیگر بدل می شوند؛ نمونه ای دیگر از این دگرگونی را در " رایگان " و ... [مشاهده متن کامل]
" شایگان " می توانیم دید که ریخت هایی از " راهگان و شاهگان" اند 》 نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ۱۳۸۴، ص ۲۰۸ .