راه

/rAh/

    course
    highway
    route
    road
    path
    alley
    approach
    door
    esplanade
    means
    option
    passage
    stripe
    track
    walk
    walkway

فارسی به انگلیسی

راه اب
drain, culvert, watercourse, gully(-hole)

راه اب برای اب های زائد سد
spillway

راه اب در اسیاب
sluice

راه اتومبیل رو
drive

راه اختصاصی
driveway

راه اسب رو
bridle path

راه اصلی
highroad, highway, lifeline, mainline, thoroughfare, artery

راه انحرافی
detour

راه انداختن
handle, initiate, trigger, to start, to put in working order, to commission, to raise(money)

راه انداختن موتور
prime

راه انداختن کاسبی
start

راه انداز
starter

راه انداز در موتورهای درون سوز
starter

راه اندازی
initiation

راه اهن
railroad, rail, railway

راه اهن تک ریلی
monorail

راه اهن زیرزمینی
metro

راه اهن سازی
railroading

راه اهن سرتاسری ایران
the trans-iranian railway

راه اهن فراز
elevated railway

مترادف ها

pass (اسم)
رد، راه، پروانه، گذرگاه، بلیط، گردونه، عبور، معبر، جواز، گذر، گدوک، گذرنامه

access (اسم)
دسترسی، دسترس، دست یابی، راه، راه دسترس، مدخل، اجازه دخول، تقریب، وسیله حصول، بروز مرض، اصابت، دسترسی یا مجال مقاربت، تقرب به خدا، حمله

way (اسم)
راه، عنوان، سیاق، سمت، خط، سبک، جاده، رسم، مسیر، روش، طرز، طریقه، طریق، سان، طور، مسلک، نحو

road (اسم)
راه، خیابان، خط، جاده، مسیر، طریق، راه اهن

path (اسم)
راه، جاده، مسیر، طریقه، طریق، مسلک، باریک راه، جاده مال رو

route (اسم)
طرف، راه، سمت، جاده، مسیر، خط سیر، جریان معمولی

avenue (اسم)
راه، خیابان، خیابان وسیع

entry (اسم)
راه، مدخل، ورود، دخول، ثبت، ادخال، راهرو در، ثبت در دفتر، چیز ثبت شده یا وارد شده

manner (اسم)
راه، رفتار، طرز عمل، عنوان، قسم، سیاق، فن، نوع، سبک، چگونگی، تربیت، ادب، روش، رسوم، طرز، طریقه، طریق، سان، طور، مسلک، سلیقه

method (اسم)
راه، عنوان، سیاق، نوع، سبک، رسم، رویه، روش، شیوه، طرز، اسلوب، طریقه، طریق، روند، متد، طور، مسلک، نحو، منوال

how (اسم)
راه، چگونگی، روش، طرز، متد، سان، کیفیت

autobahn (اسم)
راه، بزرگراه، اتوبان، شاهراه، جاده عریض

highway (اسم)
راه، بزرگراه، شاهراه

track (اسم)
راه، اثر، نشان، خط، باریکه، زنجیر، لبه، جاده، تسلسل، توالی، شیار، مسیر، رد پا، مسابقه دویدن، خط اهن، خط راه آهن

پیشنهاد کاربران

نُوچ. کِش. وَر . دُم. سُک. تُرّ. لا ( لاین ) . یَه ( این ) وِیَه رَتَن:به این رفتند.
" راه ":دلیل. برهان.
" سرراه ":سنجش و نقد " راه " برهان ودلیل.
کسی این" راه" را آورد؛کسی" سر راه" به او گرفت.
راه#سرراه .
حرف ر در سر راه ساکن است.
راه پیما. راه نورد. راه جو.
راهرو. راه ورز. راه ور. راه گر . راهنما. راهی. راهدار. راه بان.
. . . . . .
راه رَفته:راه طی شده.
واژه راه
معادل ابجد 206
تعداد حروف 3
تلفظ rāh
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: rās, rāh] ‹ره›
مختصات ( اِ. )
آواشناسی rAh
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع لغت نامه دهخدا
واژگان مترادف و متضاد
وسیله ی حصول و دخول به چیزی یا به جایی
راست : در پهلوی ریختی دیگر از راه می باشد . زیرا راه در پهلوی راس rās تلفظ می شده است بنابراین راست باواژه های راه و رسیدن همریشه می باشد. .
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 170 )
و بعضی گفته اند :راست با کلمه راد ، راک و رُک و تراست انگلیسی ازیک ریشه می باشد
روی به راه نهادن: حرکت کردن.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۶۰ ) .
روی به راه آوردن: حرکت کردن.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۳۸۵ ) .
avenue
راه دستیابی
راه دسترسی
در ترکی کلمه ara با معنی میان ، بین ، میانه ، وسط ، حدوسط وفاصله ، حدفاصل حد جدا کننده و. . . به طور زنده در حال استفاده می باشد ( اصل کلمه به صورت ( ağra ( k یا ( ayra ( k
به معنی جداکننده یا مکان جداکننده و جدا ، جداشده یا به تعبیری "رها "میباشدکه از فعل ayirmak یا ağirmak به معنای جداکردن به دست می آید ) که از این ریشه دو مشتق arak ( آراک ) و aram ( آرام ) بدست می آید
...
[مشاهده متن کامل]

١ - aram ( آرام ) به معنای لغوی آن میزان فاصله یا اختلاف فاصله میباشد ولی به صورت لفظی از یک دیدگاه به میزان فاصله زمانی مابین دو بخش یک فعالیت ، عمل ، که آن ها را از هم جدا می کند اطلاق می گردد که فعالیت یا عمل در این بازه زمانی کاهش یامتوقف می گردد واین فاصله به منظور وقفه و استراحت یا کاهش سطح میزان فعالیت صورت می گیرد که بعدا کلمه aram مجازا در نقش اسم با معانی وقفه و استراحت و در نقش صفت با معانی آرام ( که بیان گر وضعیتی توام با کاهش فعالیت در تمام سطوح ذهنی ، فکری ، روحی ، روانی و جسمی که حالت آرامش را به وجود می آورد ) متوقف یا کم فعال به کار گرفته شده که با حفظ معانی خود در نقش صفت به صورت " آرام" در فارسی نیز مورد استفاده قرار گرفته است
٢ - arak ( آراک ) یا aghrak ( آآراک ) از نظر لغوی به معنای مکان مابین ، مکان حدفاصل ، بخش جداکننده میباشد که به صورت لفظی به هرگونه وسیله ، ماده ، پیوند ، ارتباط ، مکان فاصل ، مسیرو. . . ، که دو چیز را در عین حال که از هم جدا نگه میدارد از طریق خود به هم مرتبط کرده و پیوند می زند اطلاق می گردد
arak بعد ازحذف حرف "a "و فرسایش و نرمی تلفظ k که منجربه تبدیل آن به "خ "و بعد"ح "و بعدا در نهایت "ه" گردیده به صورت "rah" یا راه ( در فارسی ) در آمده که در اینجا به مسیر مرتبط کننده اشاره دارد
البته صورت دیگر آن در عربی موجود است وآن هم کلمه arag ( عرق ) می باشد که در این مورد به آب یاهر گونه ماده مایع گونه یاعصاره وار موجود در بین بافت های گیاهی و حیوانی که از طرق مختلف استخراج شده و مورد استفاده قرار می گیرد اطلاق می گردد
کلماتی چون عرق ، تعریق ، عروق ، معرق ، تعرق ،
آرام ، آرامش ، رام ، راه ، راهی ، ره ، رها ( جدا ) ، رهایی، رهیدن ، رهاندن ومشتقات آنان همچون راهنما ، رهبر، راهبرد ، راه سازی ، راهپیمایی ، رهسپار ، رهگشا ، رهگشایی ، رهاسازی ، راهداری ، راهیانه ، عرق گیر ، عرق سازی ، تعریق پذیری ، عروقی ، عرقیات ، رامبد ، بهرام ، شهرام ، رامین ، آرامگاه ، آرامکده ، مهرام ، بزرگراه ، همراه ، همراهی ، گمراه ، شاهراه ، رهنوردی ، رهش ، رهایش ، و. . . همگی در نتیجه وجود کلمه ara موجودیت پیدا کرده اند

جاده، سبیل، سلک، شاهراه، صراط، طریق، گذرگاه، مسلک، مسیر، معبر، ممر، منهاج، منهج، نهج، روال، روش، شعار، شیوه، طرز، طریقت، طریقه، منوال، رسم، عادت، مجرا، وضع
راه: در پهلوی راس rās. بنابراین باواژه های راست و رسیدن همریشه می باشد .
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 170 )
راه :[اصطلاح ملک و مسکن] عبارتست از تمامی سطح خیابان، جاده، کوچه و کلیه معابری که برای عبور و مرور عموم اختصاص داده می شود. ( بند ج ماده ۱ آیین نامه اجرایی قانون استفاده از کمربند ایمنی مصوب ۲۲/۴/۱۳۸۴ هیئت وزیران )
راه :کیش ، روش، رسم ، قانون
چو تو شاه ننهاد برسر کلاه
به خوی و به دانش، به آیین و راه
دکتر کزازی در مورد راه می نویسد 《شاید بتوان "راه" را در این کاربرد و معنی ریختی از " رای" دانست؛ در زبان های ایرانی "ه" و " ی " به یکدیگر بدل می شوند؛ نمونه ای دیگر از این دگرگونی را در " رایگان " و
...
[مشاهده متن کامل]

" شایگان " می توانیم دید که ریخت هایی از " راهگان و شاهگان" اند 》
نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ۱۳۸۴، ص ۲۰۸ .

مسیر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس