راضی

/rAzi/

    acquiescent
    agreeable
    comfortable
    content
    contented
    willing
    satisfied
    pleased
    resigned
    content(ed)

فارسی به انگلیسی

راضی به رفتن
willing to go

راضی به مرگ اونیستم
i do not wish him dead

راضی بودن
consent

راضی شدن
agree, to consent, to agree, to be satisfied or pleased

راضی شدن با بی میلی
acquiesce

راضی کردن
content, please, reconcile, satisfy, to satisfy, to consent, to persuade, to please

مترادف ها

acquiescent (صفت)
ساکت، راضی، راضی شونده، غیر قابل اعتراض

satisfied (صفت)
راضی، سیرچشم، خرسند، خوشنود، سیر، خشنود

happy (صفت)
راضی، فرخنده، خوشحال، مبارک، خجسته، فرخ، سعید، خوشبخت، سعادتمند، خوش، مسرور، شاد، خرسند، محظوظ، خوش وقت، خندان، سفیدبخت، بانوا

content (صفت)
راضی، خرسند، خوشنود

willing (صفت)
راضی، خواهان، مشتاق، حاضر، خواستار، مایل، راغب

پیشنهاد کاربران

لری بختیاری
دلبجا، وارزیگ، تَوگَ:راضی
کسی که از مخاطب یا گروه تحت الحمایت خود یا کشورش خرسند باشد فردی راضی خواهد بود .
کسی که بتواند نیازهای خویش را تأمین کند فردی راضی خواهد بود
کسی که به کم و زیاد قانع و شکرگذار باشد فردی راضی خواهد بود
راضی: شادی و آرامش یافته در پی دستیابی به چیزی که خواهان آن بوده است یا نیازی از وی برآورده شده است.
( https://www. cnrtl. fr/definition/satisfait )
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
خرسند، خشنود ( دری )
...
[مشاهده متن کامل]

پارستان pārestān، ویتور vitvar ( پهلوی )
فرخ farrox ( مانوی )
دلخوش، پیخوش peyxoŝ ( کردی )
غوسند qusand ( سغدی ) .

ریشه ی واژه ی پارسی ایرانی راضی در چَمِ خشنود:
راضی
راضی برابر خشنود می باشد.
خرسند، خوشنود
"اللّهمّ إنّی راضٍ برضاکَ"
حسّ این دعاء یه روزی مجبور به درکش وفهمش میشی!
مقابل ناراضی و شاکی و معترض یعنی کسی که نارضایتی و اعتراض ندارد و شاکی نیست.
قانع پذیرا موافق
حاضر بودن
گاهی به معنی راضی بودن
او باز حاضر نبود که به مدرسه برود
رضا، قانع، متقاعد، خرسند، خشنود، خوشدل

خرسند ، خوشدل، خشنود، متقاعد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس