راز

/rAz/

    confidence
    mystery
    secret
    riddle

فارسی به انگلیسی

راز اشکار
open secret

راز جویی کردن
spy

راز دل را در میان گذاشتن
unbosom

راز زدایی
demystify

راز گشادن
reveal

راز و رزانه
mystical

راز و رزی
mysticism

راز و رمز
mystique

راز و نیاز
caress, lovemaking, sweet nothings, silent prayer for ones needs, amorous talks of complaints

راز و نیاز کردن
caress

راز یک
uncanny

مترادف ها

secret (اسم)
سر، رمز، راز، دستگاه سری

mystery (اسم)
هنر، سر، شبیه، صنعت، حرفه، خفا، پیشه، رمز، معما، لغز، راز

paint (اسم)
رنگ، راز، رنگ نقاشی، سرخاب

hedgehog (اسم)
جوجه تیغی، خارپشت، راز، ارمجی، ادم ناسازگار

secrecy (اسم)
خفا، راز، اختفا، پوشیدگی، محرمانه بودن، پنهان کاری، رازداری، سری بودن، نهانکاری، راز پوشی، خفیه

پیشنهاد کاربران

پادواژه راز به چم پوشیده و نهان، روز به چم روشن و آشکار باید باشد
راز پنهان
1 - " رَز" در زبانِ اوستایی به چمهایِ زیر بوده است:
1. 1 - راست کردن، به خط کردن، ردیف کردن، مرتب کردن
1. 2. - دراز کردن ( کِشیدن، کِش دادن ) ، به درازا کشاندن
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
...
[مشاهده متن کامل]

2 - گذشته مجهولیِ واژه یِ " رَز" در اوستایی، " رَشتَ/راشتَ" بوده است ( PPfP در فرتورِ زیر نشاندهنده یِ همین موضوع است ) .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
3 - بنابر 1 و 2 می توان پی آورد ( =نتیجه گرفت ) که واژگانِ نامبرده با کارواژه یِ " راختَن" یا "راشتَن" در پارسیِ کُنونی همریشه هستند. "راختَن" و "راشتَن" را در کارواژه ای همچون " افراختَن ( افرازیدن ) ، افراشتن، برافراختن، برافراشتَن و. . . " داریم.
بُنِ کنونیِ "راختَن"، "راز" می شود که با " رَز" در اوستایی اینهمان است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پیشنهاد 1:
ما می توانیم از کارواژه یِ "راختَن" یا "راشتَن" به همراه پیشوندهایی همچون "هم، اَن ( هَن ) ، آز ( سِ ) ، پِی و. . . " برایِ کارواژه هایی مانندِ " تنظیم کردن، مطابق کردن، وفق دادن، تعدیل کردن" و کارواژه هایی همچون "ausrichten، angleichen، einstellen " در زبانِ آلمانی و "adjust، align " در زبانِ انگلیسی بهره ببریم.
پیشنهاد2:
برای نمونه هنگامیکه می خواهیم "چیزی را با چیزی تنظیم کنیم" به زیبایی می توانیم از کارواژه یِ " همراختَن، انراختَن ( هَنراختن ) " بهره ببریم.
یا اگر به شیوه یِ یک به یکِ زیر بخواهیم واژه یِ " ausrichten" در زبانِ آلمانی را با پارسی برابر کنیم، واژه یِ " آزراختَن" یا " سِراختَن" را خواهیم داشت:
aus : آز ( در واژه ای همچون آزمودن ) یا سِ ( در واژه ای همچون سِپُردن )
richten : راختَن یا راشتَن
پیشنهاد 3:
برایِ کارواژه هایی همچون " مرتب کردن" و کارواژه هایی همچون " ordnen " در زبانِ آلمانی و " order، sort " در زبانِ انگلیسی می توان از کارواژه یِ " پِی راختَن" بهره برد.
پیشنهادِ 4:
در دانشِ مزداهی ( ریاضی ) بویژه حساب ( arithmetic ) برای واژه یِ " ترتیب" و " Reihenfolge" در آلمانی و " order" در انگلیسی می توان از واخنش هایِ ( مشتقاتِ ) کارواژه یِ " پی راختَن" بهره برد همچون "پی رازِش، پی رازه و . . . "چرا؟
برای اندریافتِ بهتر، واژه یِ " Reihenfolge " را در زبانِ آلمانی بررسی می کنیم. این واژه برآمده از دو واژه یِ زیر است:
1 - " Reihe" به چمِ " رَجه، ردیف" از کارواژه یِ " reihen " به چمِ " رجیدَن، ردیف کردن"
2 - "Folge" به چمِ " دنباله، پی آمد، ماحصل" از کارواژه یِ " folgen" به چمِ " به دنبال آمدَن، دنبال کردن، پی آمدن، در پی آمدَن" است.
در کارواژه یِ " پی راختن"، " folge" نقشِ کارکردیِ " پِی" را به عنوانِ پیشوند بازی می کند و " Reihe " از کارواژه یِ " reihen" نقشِ واخنش هایِ ( =مشتقاتِ ) کارواژه یِ " راختَن" را می تواند بازی کنند ( بمانندِ "رازِش" ) و آنچه داریم: پی رازِش ( =ترتیب ) .
فلان دستگاهِ عددی را پِی رازید= فلان دستگاهِ عددی را مرتب کنید.
هر چند می توان برابرنهادهایِ درخورِ دیگری از واژگانی همچون ( رَج، رج کردن، ریس، ریسیدَن و. . . ) را برای واژگانِ بیگانه یِ بالا درنگریم.
پیشنهاد 5:
در جاهایی که واژه یِ "order" در زبانِ انگلیسی به چمِ "مرتبه" بکار می رود، می توان در زبانِ پارسی از واژه یِ " رَسته" بهره برد؛
برای نمونه: first order logic = منطقِ رَسته یِ نخست = چمگوییِ رَسته یِ یکم
پیشنهاد6:
به جایِ کارواژه یِ "راختن/راشتَن"می توان از کارواژه هایِ "راییدن/رایانیدن" و واخنشهایِ آن همچون ( رایه، . . . ) بهره برد ولی باید این را در نگرداشت که "رایانه" که برآمده از کارواژه یِ "رایانیدَن" است، برابر با " computer " از کارواژه یِ " compute" گرفته شده است.
( نکته: جدایِ از همسویی یا ناهمسویی با پیشنهادهایِ بالا، می توان از آنها مینوپردازی ( =ایده پردازی ) کرد. شاید در آینده دیدگاههای دیگری نیز بازگو شود. داوری با خودتان. )
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگَشت ( reference ) :
در رویه یِ 1514 از نبیگِ " فرهنگنامه یِ زبانِ ایرانیِ کهن" نوشته یِ " کریستین بارتولومه"

راز
رمز و راز، سِرّ
تغییر شکل یافته رمز عربی
واژه ای هند و اروپایی است که در سانسکریت هم بکار میرود ، بنگرید :
https://en. m. wiktionary. org/wiki/रहस्य
راز = نهانی ، سِر ، رمز
رازمهر : /rāz mehr/ رازمهر ( راز = نهانی، سِر، رمز مهر = مهربانی و محبت ) 1 - محبت و مهربانی نهانی؛ 2 - ( به مجاز ) مهربان و با محبت.
راز : /rāz/ راز به معنی سِر ، نهان ، پوشیده
راز : 1 - سِر، موضوعی یا مطلبی که از دیگران پوشیده و پنهان است؛ 2 - ( در قدیم ) پوشیده، پنهان؛ 3 - ( در قدیم ) رنگ؛ 4 - ( اَعلام ) نام شهری در شهرستان بجنورد در استان خراسان شمالی.
اسم راز مورد تایید ثبت احوال ایران برای نامگذاری دختر است.
اشکار نشده ، پنهان
راز کلمه ای آرامی است که وارد زبانهای عبری، فارسی و ترکی شده است
راز
raz
پهلوی: راز
razig
راز آمیز ( سری )
پوشیده، رمز، سر، غیب، مصاص، نهفته
واژه در عبری هم هست و نمی دانم ایرانی است یا نه ولی واژه " سر " واژه ای اوستایی و پهلوی و ایرانی است
رمز
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس