رادع

/rAde~/

    balk
    bar
    clog
    constraint
    encumbrance
    hindrance
    obstacle
    check
    stumbling block
    hedge
    roadblock
    revulsive
    derivative

مترادف ها

obstacle (اسم)
مانع، محظور، سد، انسداد، گیر، مشکل، رادع، رداع، سد جلو راه، پاگیر

impediment (اسم)
مانع، محظور، اشکال، گیر، رادع

پیشنهاد کاربران

معنی مزاحم یا مزاحمت هم می دهد
امتناع
نا امید کننده
رادع: یعنی مانع و باز گرداننده ماده به عضو آن دوائی را نامند که بسبب برودت و قوت قبض خود احداث کند در عضو کثافتی که تنک گرداند مسام آنرا و بشکند حدت حرارتیکه حادث شد ه است درآن و غلیظ و منجمد گرداند اخلاط
...
[مشاهده متن کامل]
رقیقه سیاله را نگذارد که به عضو بریزدو عضو را از قبول آنها بازدارد مانند عنب الثعلب ( تاج ریزی ) در اورام و ردع در مقابل جذب است

رادع:[ اصطلاح طب سنتی ] یعنی مانع و بازگرداننده. ردع در برابر جذب است؛ و رادع دوایی است که به سبب طبیعت سرد و قوه قبض خود حدّت گرمای عضو را می شکند و در آن فشردگی و انقباضی ایجاد می کند که موجب تنگ شدن
...
[مشاهده متن کامل]
مسام عضو می گردد. همچنین اخلاط رقیق سیّالی را که به سوی آن می روند به حالت جامد و غلیظ در می آورد و مانع ریختن آنها به داخل عضو می شود، مانند عنب الثعلب ( تاج ریزی ) که در ورم ها به کار می رود.

بپرس