نمونه ای از ادعاهای جعلی و شبه علمی در حوزه ریشه شناسی واژه هاست که تلاش می کنند واژه های اوستایی/پهلوی را به واژه های عربی در قرآن ربط دهند. تحلیل علمی نشان می دهد که این ارتباطات ساختگی است. بیایید مرحله به مرحله بررسی کنیم: ... [مشاهده متن کامل]
- - - ۱. بررسی واژه های اوستایی و پهلوی رد / rad/ در اوستا: طبق منابع معتبر زبان شناسی و فرهنگ های اوستایی ( مانند Darmesteter, Westergaard, Boyce ) ، ratu به معنای �سرور، رئیس، پهلوان� است. پهلوی: rat به معنای �بزرگ، سروری�. پازند: radh به معنای �سرور، رهبر�. این ها کاملاً در حوزه زبان های ایرانی باستان هستند و ریشه های مشخص دارند. راد / rād/: در اوستا و پهلوی به معنای �جوانمرد، دلیر� است. این واژه با r�t و r�di مرتبط است. راد / r�da/: شکل دیگری است که با rati در ارتباط است و معنای �بخشش، دهش، بهره� می دهد. > منابع معتبر: J. Darmesteter, “The Zend - Avesta, Part I” Mary Boyce, “A History of Zoroastrianism” Richard Frye, “The History of Ancient Iran” این واژه ها هیچ ربطی به واژه های عربی قرآن ندارند. - - - ۲. بررسی واژه های عربی قرآن واژه های عربی مانند رَدّ / رَدَّ / یُرِید / أراد / رَادُّ ریشه در ریشه عربی ر - د - د ( r - d - d ) و أ - ر - د ( ʔ - r - d ) دارند. این ریشه ها کاملاً متفاوت از ریشه های ایرانی اوستایی/پهلوی هستند و معنی آن ها با واژه های ایرانی متفاوت است: ردّ: بازگرداندن، پس زدن أراد / یرید: خواستن، اراده داشتن هیچ دلیلی وجود ندارد که این ها را به rād یا ratu ربط دهیم. شباهت صوتی صرف تصادفی است. > منابع معتبر: R. W. Stewart, “Arabic Grammar and Lexicon” Hans Wehr, “A Dictionary of Modern Written Arabic” - - - ۳. چرا این ادعاها جعلی است این روش، نمونه ای از هم ریشه نمایی اشتباه ( false cognates ) است: وقتی دو کلمه در دو زبان متفاوت صدای مشابه دارند، اما ریشه، معنا و تحول تاریخی آن ها متفاوت است. ریشه شناسی علمی همیشه تحولات واجی، معنا و مستندات تاریخی را در نظر می گیرد. ادعاهای شما ( که واژه های راد/رد اوستایی را به قرآن وصل می کنند ) هیچ پشتیبانی مستند و علمی ندارند. - - - جمع بندی 1. واژه های اوستایی/پهلوی ratu, rat, radh ریشه ایرانی دارند و معناهای مرتبط با بزرگی و پهلوانی دارند. 2. واژه های عربی قرآن ردّ، أراد، یرید ریشه عربی دارند و معنای متفاوتی دارند. 3. هیچ منبع معتبر زبان شناسی یا تاریخ زبان، این دو را به هم ربط نمی دهد. 4. این نوع ادعاها صرفاً بر شباهت صوتی ظاهری استوار است و علمی نیست. - - -
منبع. عکس فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی دکتر محمد حسن دوست لینک کتاب فرهنگ واژه های اوستا قرار می می دهم چون واژه درش دوستان می تواند بررسی کنید و ببینید ببینیم در زبان پارسی باستان آیا زبان های دیگر هستند لینک پایین قرار می دهم ... [مشاهده متن کامل]
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود. • منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴ • تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴ • حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است ) • فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵ • غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶ • فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹
منبع. عکس فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورایی زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود. ... [مشاهده متن کامل]
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴ • تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴ • حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است ) • فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵ • غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶ • فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹
( کلمات همردیف - در قرآن عربی مبین ) راد ردّ أراد یرید . . . یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تُطیعُوا فَریقاً مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ یَرُدُّوکُمْ بَعْدَ إیمانِکُمْ کافِرینَ100 ... [مشاهده متن کامل]
فرهنگ فارسی عمید فرهنگ فارسی معین فرهنگ فارسی هوشیار واژگان مترادف و متضاد واژه راد به ارث رسیده از فارسی میانه ( lʾt' /rād/ ) ، از پارسی باستان [خط مورد نیاز] ( *rā́daʰ ) ، از پروتوایرانی *Hr�Hdah، از پروتو - هندوایرانی *Hr�Hdʰas، از Proto - هندواروپایی *h همزاد اوستایی قدیم 𐬭𐬁𐬛𐬀𐬵 ( rādah، "سخاوت، مراقبت، سخاوتمند" ) ، سانسکریت ودایی राधस् ( rā́dhas، "نفع، سخاوت، هدیه" ) ، در مورد پروتو - اسلاو ( پرتو - اسلاو ) آلمانی *rēdaną ( "تصمیم گیری، نصیحت کردن" ) . منابع ها. ریشه شناسی واژگان شیرین ایرانی فرهنگ واژه های اوستا فرهنگنامه کوچک پهلوی فرهنگ فارسی به پهلوی فرهنگ زبان ایرانی باستان فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی تاریخچه واجهای ایرانی فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی فرهنگِ سَنسکریت - فارسی
به نگر من میبایست واژه راد را همسنگ واژه وجدان به کار برد. چرا که چم رد کننده در درون خود دارد.
به نگر من واژه راد را باید بجای واژه وجدان به کار برد. چرا که راد با درونمایه ی رد کنندگی بیشتر می تواند همرافت وجدان را برساند.
راد یک واژه ی پارسی است که در عربی می شود: جواد. نمونه: فی ان الله جوادٌ: در این که ایزد راد است. بوس به همگی.
خردمند. عاقل. کسی که کار های خوب و شایسته و خردمندانه میکند. خ ساکن ابتدای واژه در پارسی باستان، در زبان پهلوی حذف شده اند. مانند خدیو_دیو خدا_دا خشتر_شهر خرد_رد و از آن ریشه، راد به معنی کسی که خرد ( رد ) بسیار دارد، میباشد.
راد به معنی 1 - جوانمرد؛ 2 - آزاده؛ 3 - بخشنده، سخاوتمند؛ 4 - خردمند، دانا، حکیم.
دوستان وقتی معنی کلمه رو میپرسن در زبان فارسی معنیش رو میخواییم . وگرنه در زبان های دیگر کلمه با تلفظ مشابه در زبان فارسی زیاد هست . کاری نداریم نام کدام شهر و کدام فرمانده آلمانی هست . فقط معنای فارسی اون رو کار داریم . و اگر کلمه ای در دیکشنری تخصصی یا زبان دیگر سوال شد باید معنای اون رو در اون تخصص بگیم . یا در اون زبان . اینجا دیکشنری آنلاین فارسیه. نه تخصصی شیمیایی یا زبان های دیگر . گفتم تا کسی به اشتباه نیوفتد . البته جواب های شما نیز قطعا به معلومات ما اضافه خواهد کرد . ... [مشاهده متن کامل]
اسم برادر بزرگم راده . . . به معنی جوانمرد . . . خیلی هم شیکه
راد: دکتر کزازی در مورد واژه ی " راد " می نویسد : ( ( راد در پهلوی در ریخت رات rāt بکار می رفته است. راد را با رای که بَرْنام پادشاهان هند است می توانیم سنجید . راد در ریخت " رد " نیز بکار برده شده است . نمونه رادر این بیت فردوسی " کنون من به بخت رد افراسیاب/ . . . " ) ) ... [مشاهده متن کامل]
( ( یکی پهلوان بود دهقان نژاد؛ دلیر و بزرگ و خردمند و راد ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 214 )
اسم پسر راد هستش، عاشقشم، خیلی با مفهوم و خاص
راد در قدیم نام نوازنده ای بود و معنی انیست بخشندگی و جوانمردی