راد

/rAd/

    frank
    free
    gentleman
    guileless
    liberal
    sincere
    candid
    chivalrous
    gentlemanlike
    brave
    rad
    rod

فارسی به انگلیسی

راد مردانه
gentlemanly, chivalrous, chivalrously, superb, clean

راد منشانه
gentlemanly, frankly, sincere, sincerely

مترادف ها

upright (صفت)
راست، درست، عمودی، نیکو کار، راد، درست کار، قائم

honest (صفت)
صادق، بامروت، راد، امین، راستکار، درست کار، بی غل و غش

bounteous (صفت)
فراوان، سخی، سخاوتمند، بخشنده، باسخاوت، پربرکت، راد

free-handed (صفت)
سخی، سخاوتمند، راد، دست باز، گشاده دست

پیشنهاد کاربران

دلیر = رای دل = برای دل =دا دل = دل را = جوانمرد
. . .
رأی ( عربی ) با "رای rāy " هیچ ارتباطی ندارد
. . .
را
دا
رای
برای
for
about
. . .
مطالعه کنید
واژه راد
معادل ابجد 205
تعداد حروف 3
تلفظ rād
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [پهلوی: rāt] [قدیمی]
مختصات ( ص . )
آواشناسی rAd
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع لغت نامه دهخدا
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
واژه راد به ارث رسیده از فارسی میانه ( lʾt' /⁠rād⁠/ ) ، از پارسی باستان [خط مورد نیاز] ( *rā́daʰ ) ، از پروتوایرانی *Hr�Hdah، از پروتو - هندوایرانی *Hr�Hdʰas، از Proto - هندواروپایی *h همزاد اوستایی قدیم 𐬭𐬁𐬛𐬀𐬵 ( rādah، "سخاوت، مراقبت، سخاوتمند" ) ، سانسکریت ودایی राधस् ( rā́dhas، "نفع، سخاوت، هدیه" ) ، در مورد پروتو - اسلاو ( پرتو - اسلاو ) آلمانی *rēdaną ( "تصمیم گیری، نصیحت کردن" ) .
منابع ها. ریشه شناسی واژگان شیرین ایرانی
فرهنگ واژه های اوستا
فرهنگنامه کوچک پهلوی
فرهنگ فارسی به پهلوی
فرهنگ زبان ایرانی باستان
فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی
تاریخچه واجهای ایرانی
فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
فرهنگِ سَنسکریت - فارسی

به نگر من میبایست واژه راد را همسنگ واژه وجدان به کار برد. چرا که چم رد کننده در درون خود دارد.
به نگر من واژه راد را باید بجای واژه وجدان به کار برد. چرا که راد با درونمایه ی رد کنندگی بیشتر می تواند همرافت وجدان را برساند.
راد یک واژه ی پارسی است که در عربی می شود: جواد.
نمونه: فی ان الله جوادٌ: در این که ایزد راد است.
بوس به همگی.
خردمند. عاقل. کسی که کار های خوب و شایسته و خردمندانه میکند.
خ ساکن ابتدای واژه در پارسی باستان، در زبان پهلوی حذف شده اند. مانند
خدیو_دیو
خدا_دا
خشتر_شهر
خرد_رد
و از آن ریشه، راد به معنی کسی که خرد ( رد ) بسیار دارد، میباشد.
راد به معنی 1 - جوانمرد؛ 2 - آزاده؛ 3 - بخشنده، سخاوتمند؛ 4 - خردمند، دانا، حکیم.
دوستان وقتی معنی کلمه رو میپرسن در زبان فارسی معنیش رو میخواییم . وگرنه در زبان های دیگر کلمه با تلفظ مشابه در زبان فارسی زیاد هست .
کاری نداریم نام کدام شهر و کدام فرمانده آلمانی هست . فقط معنای فارسی اون رو کار داریم . و اگر کلمه ای در دیکشنری تخصصی یا زبان دیگر سوال شد باید معنای اون رو در اون تخصص بگیم . یا در اون زبان . اینجا دیکشنری آنلاین فارسیه. نه تخصصی شیمیایی یا زبان های دیگر . گفتم تا کسی به اشتباه نیوفتد . البته جواب های شما نیز قطعا به معلومات ما اضافه خواهد کرد .
...
[مشاهده متن کامل]

اسم برادر بزرگم راده . . . به معنی جوانمرد . . . خیلی هم شیکه
جوانمرد، حر، فتا، باهمت، بخشنده، سخی، دلاور، دلیر، شجاع، حکیم، خردمند، دانشمند، فاضل
اسم داداش کوچیک منم راد هست خیلی با معنی و زیبا
راد:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " راد " می نویسد : ( ( راد در پهلوی در ریخت رات rāt بکار می رفته است. راد را با رای که بَرْنام پادشاهان هند است می توانیم سنجید . راد در ریخت " رد " نیز بکار برده شده است . نمونه رادر این بیت فردوسی " کنون من به بخت رد افراسیاب/ . . . " ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( یکی پهلوان بود دهقان نژاد؛
دلیر و بزرگ و خردمند و راد ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 214 )

اسم پسر راد هستش، عاشقشم، خیلی با مفهوم و خاص
راد در قدیم نام نوازنده ای بود و معنی انیست بخشندگی و جوانمردی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس