ذمه

/zemme/

    obligation
    duty
    due

فارسی به انگلیسی

ذمه دار
having an obligation or due, responsible, responsible person, obligor, debtor, having an obligation

مترادف ها

due (اسم)
بدهی، حق، ذمه، موعد پرداخت، پرداختنی، حقوق

obligation (اسم)
وظیفه، فرض، تعهد، عهده، ذمه، تکلیف، التزام، تکفل معاش

پیشنهاد کاربران

ذمّه: ظرف مال کلی است
کلمه ( ذمه ) از ذمام گرفته شده است ( ذمام ) - با کسر ذال - به معنای آن توبیخ و مذمتی است که متوجه انسان در برابر عهدشکنی اش می شود.
عهد وپیمان شده
دین
متاسفانه ، دهخدا ریشه لغات را در زبان عربی جستجو نموده است در صورتیکه زبان عربی گونه ای از زبان آشوری و یا عبری است . در زبان عربی حرف ح جای خ را میگیرد و جای گ را ج و . . . . .
خون دم می باشد در فارسی دما میشود که با پسوند وند ، دماوند میشود که معنی آن سرخگون است زیرا که در نقاط بلند کوهستانی گلبولهای قرمز زیاد می شود و صورت انسان سرخ میشود . دمه باشتیاه شده است ذمه که در واقع می شود کسانی که ریختن خونشان قدغن می باشد . که برخی از حاکمان مسلمان زیرک میشدند و شخص اهل ذمه را دستور می دادند تا خفه شأن کنند تا خونی ریخته نشود .
...
[مشاهده متن کامل]

در پیمان های ملکیو معاملات:ذمه یعنی تهعد پرداخت وجه، دریافت ضمانت وصول بدهی از شخص مقابل
گردن

بپرس