prostrate, to humiliate, to weaken or overthrow
فارسی به انگلیسی
پیشنهاد کاربران
منبع. عکس ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورائی








ذلیل. [ ذَ ] ( ع ص ) خوار. ( دهار ) . مهین. زبون. حقیر. داخِر . مقابل عزیز، ارجمند، باارج. ج ، اَذِلَّة، ذِلال ، اَذِلاّء :
بی دل شود عزیز، که گردد ذلیل و خوار.
فرخی.
آلتونتاشیان همه ذلیل شدند و برافتادند. ( تاریخ بیهقی ص 706 ) .
... [مشاهده متن کامل]
خوکی زدر درآمد در پوست میش پنهان
بگریخته ز شیران مانده ذلیل و مسکین.
منبع. لغت نامه دهخدا
بی دل شود عزیز، که گردد ذلیل و خوار.
فرخی.
آلتونتاشیان همه ذلیل شدند و برافتادند. ( تاریخ بیهقی ص 706 ) .
... [مشاهده متن کامل]
خوکی زدر درآمد در پوست میش پنهان
بگریخته ز شیران مانده ذلیل و مسکین.
منبع. لغت نامه دهخدا
خدمتگزار،
قفاخوار. [ ق َ خوا / خا ] ( نف مرکب ) آنکه همه کس او را قفا زند. ذلیل . خوار. زبون .
کوچک و بی ارزش و غیرقابل اعتنا
زبون. . . . خوار. . . . پست. . . .
دنی ، دون ، پست ، خوار
خوار
دنی
پست