butcher, kill, slaughter, to slaughter, to sacrifice
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
خون ریزی، قتل عام، سلاخی، ذبح، کشتار فجیع
پیشنهاد کاربران
گلو بریدن
فدایی، فداکردن
قربانی
ذبحیدن.
م. ث
ذبحیدن این زبان بسته ها دور از انسانیته .
م. ث
ذبحیدن این زبان بسته ها دور از انسانیته .
بریدن گردن
سر جانوری را بریدن
دل کندن
کودکانه اش: پیخ پیخ ( پِخ پِخ ) کردن!