frenzy
دیوانگی کردن
to behave madly or foolishly
دیوانگی
/divAnegi/
فارسی به انگلیسی
دیوانگی کردن
مترادف ها
ژولیدگی، دیوانگی، اختلال
اشفتن، هیجان، دیوانگی، شور، شوریدگی، دیوانگی انی
خبط دماغ، دیوانگی، جنون
خرق، دیوانگی، جنون
شخص عصبانی و دیوانه، دیوانگی
دیوانگی، عصبانیت
دیوانگی
دیوانگی، عشق، شیدایی، علاقمندی غیر عقلانی، هیجان بی دلیل و زیاد
دیوانگی
دیوانگی، گیجی، حواس پرتی
الهام، دیوانگی، خشم، غضب، غیظ، تغیر، میل مفرط
ترک، دیوانگی، شوق، شکاف، شور
غوغا، دیوانگی، غرش
دیوانگی، حماقت، جنون، خواب گردی
دیوانگی، هذیان، سرسام، پرت گویی
دیوانگی، عشق مفرط، خشم زیاد
دیوانگی، شور
پیشنهاد کاربران
تکرار یک اشتبا و انتظار نتیجه متفاوت داشتند
کله خشکی . [ ک َل ْ ل َ / ل ِ خ ُ ] ( حامص مرکب ) خلی . دیوانه مزاجی . ( فرهنگ فارسی معین ) . و رجوع به کله خشک شود. || کله شقی . یکدندگی . ( فرهنگ فارسی معین ) . و رجوع به کله خشک شود. || تریاکی بودن . ( فرهنگ فارسی معین ) . و رجوع به کله خشک شود.
حیرانی. . . . . . جنون . . . . سبک مغزی . . . . . . . سرگشتگی . . . . . . . سفاهت . . . . .
شیفتگی، جنون
دیوانگی یعنی اینکه یه کار لعنتی رو هی تکرار کنی و انتظار داشته باشی نتیجه لعنتی تغییر کنه