دیر

/deyr/

    late
    tardily
    slowly
    in a dilatory manner
    abbey
    cloister
    convent
    monastery
    nunnery
    temple
    behindhand
    belated
    belatedly
    slow
    overdue
    priory
    tardy

فارسی به انگلیسی

دیر اشنا
strange, distant

دیر اماد
slowpoke

دیر امدن
delay

دیر اموز
feebleminded, inapt, ninny, dimwit, backward

دیر باور
unbeliever, incredulous, skeptic

دیر باوری
incredulity, skepticism

دیر به دیر
scarcely

دیر پسند
finicky, persnickety, picky, dainty, difficult, fastidious, fussy, select

دیر جنب
leaden

دیر جنبی
inertia

دیر درمان
obstinate, stubborn

دیر درمانی
obstinacy, stubbornness

دیر رفتن
delay

دیر فهم
obtuse, slow, thick, imperceptive, dense

دیر فهمیدنی
recondite

دیر گرفتار
evasive

دیر کرد در تهی سازی کشتی باری و راهاهن
demurrage

دیر کردن
tarry, to be late, delay

مترادف ها

abbey (اسم)
صومعه، کلیسا، خانقاه، دیر، نام کلیسای وست مینستر

monastery (اسم)
صومعه، خانقاه، دیر، خانقاه راهبان، رهبانگاه

convent (اسم)
صومعه، خانقاه، دیر، مجمع، خانقاه راهبان

cloister (اسم)
صومعه، دیر، ایوان، راهرو سرپوشیده

ancient (صفت)
دیر، پیر، قدیمی، کهنه، باستانی، کهن، پارینه، دیرینه، عتیق، اباء واجدادی

long (صفت)
دیر، ژرف، متوالی، طولانی، بلند، مفصل، مدید، کشیده، طویل، دراز

late (صفت)
دیر، گذشته، کند، تازه، مرحوم، اخیر

tardy (صفت)
دیر، کند، تنبل، کندرو، دارای تاخیر

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ فارسی یافرهنگ عمید
دیردیردیردیردیر
کلمه ی دِیْر در فرهنگ و کلام بزرگان ما به مکانی اشاره دارد که برای هدف خاصی دایر شده و به دُوْر افتاده. مثل دِیْر مُغان. که اصطلاح دانشگاه امروزی ما می باشد یعنی یک مکان دایر شده برای پُر کردن مُغ یا اصطلاح امروزی مَغز. مثل کلمه مُغازه یا مُخازه یا مخزن و خزینه و خازن و این اصطلاحات با همین ریشه.
دیر dir ( در برابر زود ) این واژه در سغدی: qer؛ اوستایی: dirim؛ مانوی: der ( پایدار، آنچه و یا آن که زمان درازی بماند ) بوده است.
دیر: deyr: ( پرستشگاه ) . این واژه در سنسکریت با همین گویش به معنی بریده، دریده بوده است و بعدها در پارسی به معنی جایی به کار رفته که بریده ها از دنیا در آن جا زندگی می کنند.
...
[مشاهده متن کامل]

واژه دیر
معادل ابجد 214
تعداد حروف 3
تلفظ dir
نقش دستوری اسم
ترکیب ( صفت ) [پهلوی: dēr]
مختصات ( دَ یا دِ ) [ معر. ] ( اِ. )
آواشناسی deyr
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
دیر: واژه کهن پارسی در متون پارسی به معنی محل عبادت زردشتیان، آتشکده ، نیایش گاه، معبد
دیر یک واژه فارسی میانه در برابر زود
دیر به معنای زمانی به ترکی میشه گئچ
دَیَر درترکی یعنی ارزش
دیر ( زمان ) به ترکی گئچ و بئواقت
دَیَر به ترکی ارزش
دور در زبان ملکی گالی بشکرد
دراز، دور، طولانی

دیر به ترکی: گئج ، بئواقت
محل عباد افراد مسیحی - عبادتگاه مسیحی ها
کنایه از جهان مادری
مغان معبد زردشتیان
صومعه محل عبادت راهبان مسیحی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)