بینایی، دهانه، کاراگاه، باجه، عین، چشم، دیده، سوراخ سوزن، مرکز هر چیزی، دکمه یا گره سیب زمینی
پیشنهاد کاربران
منبع. عکس فرهنگ پاشنگ واژه ی دیده از ریشه ی واژه ی دیدن فارسی هست
خانه تصویر. [ ن َ / ن ِ ی ِ ت َص ْ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از چشم. دیدگانی. جایی که صورتها در آن نقش بندد : بی ساخته چون اصل خود آید بنظرها چون حسن تو در خانه تصویر برآید. میرصیدی ( از آنندراج ) .
بصر
بینش . در اینجا به معنی دیده / چشم به کار رفته است . چو کُحلِ بینشِ ما خاکِ آستانِ شماست کجا رویم بفرما ازین جناب کجا حافظ