دیدار را دیار نیز گویند
سپیدی سینه دلبر دیاره
در پارسی گاهی د پس از واکه ی میشود و چون در دیدار د دومین ی شود دو ی کنار هم بوده دیار شده
منبع. عکس فرهنگ فارسی یافرهنگ عمید
دیدار به معنی چهره و رخسار هم به کار برده شده است
آن جا که مولانا می فرماید � دیدار خوب یوسف کنعانم آرزوست�
واژه دیدار
معادل ابجد 219
تعداد حروف 5
تلفظ didār
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [پهلوی: ditār]
مختصات ( اِمص . )
آواشناسی didAr
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی عمید
دیدار
رویارویی
ملاقات
عیادت
برخورد
معنی دیدار
دیدن
دیدنی
سروقت. [ س َ رِ / س َرْ وَ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سراغ. جستجو. پرسش. دیدار. ملاقات :
دو دوست یک نفس از غم کجا برآسودند
که آسمان به سروقتشان دواسبه نتاخت.
سعدی.
بسی نیز بودی که دامن کشان
... [مشاهده متن کامل]
به سروقت من آمدندی خوشان.
نزاری قهستانی.
جمعی از اوباش اردبیل. . . به سروقت امیر قطب الدین رسیدند و آواز ناله آن جناب را شنیدند. ( حبیب السیر ج 3 جزء 4 ص 324 ) . || سرمنزل. جایگاه. منزل :
به سروقتشان خلق کی ره برند
که چون آب حیوان به ظلمت درند.
سعدی.
برغبت بکش بار هر جاهلی
که افتی به سروقت صاحبدلی.
سعدی.
در دیدارم با آقای . . . . . . . به او تذکر دادم که . . . . . . . . . . . .
دیدار به معنی عیادت ویا چشم و نگاه کردن است
ویک اسم فارسی در نوع پسرانه هست ولی ازاین نام میتوان دختر ها هم استفاده کرد
بازدید، برخورد، زیارت، لقا، ملاقات، وصال، رویارویی، نظر، نگاه، نگرش، چهره، رخسار، صورت
دیدار:
دکتر کزازی در مورد واژه ی دیدارمی نویسد : ( ( دیدار در پهلوی دیتار dītār بوده است . ) )
چو دیدار یابی به شاخ ِ سخن
بدانی که دانش نیاید به بُن
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 187 )
لقا
دیدن
بازید
نام پسر در زبان لری بختیاری
دیدن فرد مهم یا با ارزشی که بعش علاقع ى زیادی داری و با اشتیاق منتظر دیدنش بودی.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)